پنجره رو به جنگل را که باز می کنم نگاهم رنگ سبز رویا به خود می گیرد و چشمانم با حیرت از روی هر درخت به روی دیگری سر می خورد.
آفتاب از آسمان آبی، گیسوان طلایی رنگش را از لا به لای شاخ و برگ شان به پایین انداخته و دلبری می کند.
درختان بلند و کوتاه کنار هم قرار گرفته و پرندگان را دسته دسته مهمان شاخسارهایشان می کنند تا در آن جا لانه کنند پرندگانی که فقط در جنگل می توان آن ها را دید و صدای آوازشان را از سحرگاه تا هنگام شب در جنگل شنید و لذت برد طنین خوشی که گاهی با شنیدن آن آرزو می کنم کاش من هم جای یکی از آن پرندگان سبک بال و سرخوش بودم و صبح تا شب آواز می خواندم و از این شاخه به آن شاخه می پریدم.
سرم را از پنجره ی رو به جنگل بیرون می برم و عمیق و آهسته نفس می کشم، هوای جنگل جریان زندگی را به ریه ها یم هدیه می دهد نفسی تازه از جنس طراوت و پاکی جنگل، چیزی که جنگل بی منت آن را در اختیار همه قرار می دهد.
دوباره از پنجره به جنگل خیره می شوم تا چشم کار می کند سر سبزی و طراوت است ، جایی نیست که در آن بوته ای سبز نشده باشد.
در جای جای جنگل حس زندگی جاریست و جنگل سبز خانه ی بسیاری از حیوانات و پرندگان بوده و آن ها را دل خود جا داده است ، نعمتی که طبیعت بی دریغ در اختیار آن ها قرار داده است.
گاهی سکوت سحر آمیز جنگل را صدای نوک زدن دارکوبی به تنه ی درخت می شکند و من فکر می کنم حتما او برای خودش لانه ای امن می سازد تلاش های بی وقفه ی او برای ساختن و درست کردن لانه قابل تحسین است.
رودها شیاری آبی در دل سبز جنگل کشیده اند و صدای موسیقی آب در جنگل روان است و آن ها وسعت سبز جنگل را به بیکران دریا پیوند می دهند.
با غروب آفتاب کم کم سیاهی روی پنجره را می پوشاند و سبزی جنگل در دل سیاه شب گم می شود ، شب پر رمز و راز و وهم انگیز جنگل از راه می رسد و صداهای مختلف وحشت به جان آدم می اندازد طوری که دلت چیزی جز یک جای امن نمی خواهد.
🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید