معنی و داستان ضرب المثل جیک ‌جیک‌ مستونت‌ بود، فکر زمستونت‌ بود

مفهوم ضرب المثل جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت بود
مفهوم ضرب المثل جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت بود

ضرب المثل “جیک ‌جیک‌ مستونت‌ بود، فکر زمستونت‌ بود” درباره کسانی به کار می رود که وقت خود را به بطالت می گذرانند و آینده نگری و دور اندیشی ندارند.

این افراد بدون آن که برنامه ای برای آینده داشته باشند تنها به فکر امروز و حال حاضر خود بوده و همین که روز شان به خوشی سپری شود برای شان کافی است، اما باید در نظر داشت که زندگی روز های سخت و دشوار هم دارد و اگر کسی برای این روز ها برنامه ریزی نکرده باشد ممکن است تاوان سنگینی برای آن پرداخت کند.

در واقع روز های آسایش و راحتی، فرصتی است تا حد الامکان بتوان برای دشواری های زندگی آمادگی کسب نموده و از این طریق مشکلات و سختی ها را به خوبی مدیریت کرد.

لذت بردن از لحظه های حال زندگی مهم است اما در کنار این مسئله باید به عاقبت کار هایی که امروز انجام می دهیم نیز بیندیشیم، این که کار امروز ما چه تاثیری در آینده مان داشته باشد بسیار حائز اهمیت است زیرا گاهی با یک کار یا تصمیم ساده می توان از معضلات و مشکلات آینده جلوگیری کرد.

به طور کلی می توان گفت انسان موفق کسی است که فکر گذشته را از سر بیرون کرده و لحظه های با ارزش امروز را دریابد، از طرفی تشویش و نگرانی بیش از حد درباره ی آینده را نداشته و تنها سعی کند تا بر اساس دانسته های حال حاضر، برنامه ریزی درستی برای آینده داشته باشد.

قصه جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت بود

حیوانات زیادی در یک جنگل بزرگ کنار یک دیگر زندگی می کردند، از جمله این حیوانات گنجشکی بود که لانه اش بالای درخت بود و روز ها را با آواز خواندن و خوشی و بازی می گذراند.

یکی دیگر از حیوانات جنگل مورچه پر تلاشی بود که هر روز به جمع کردن آذوقه و غذا مشغول بود تا در زمستان گرسنه نماند.

گنجشک که هر روز تلاش بی وقفه ی مورچه را می دید کلافه شده بود و روزی از او پرسید: حیف این لحظه ها نیست؟ چرا از آن لذت نمی بری و تمام وقت خود را به کار کردن و جمع آوری غذا می گذرانی؟

مورچه در جواب گفت: بازیگوشی و شیطنت هم‌ اندازه‌ ای‌ دارد، تو هم باید کمی‌ به‌ فکر فردا و فصل‌ زمستانت باشی مثل‌ من‌ کمی‌ دانه‌ انبار کن‌ که‌ هنگام‌ برف‌ و باران‌ و سردی‌ هوا گرسنه‌ نمانی.

گنجشک خنده ای کرد و گفت: این هوای عالی را رها کنم و به فکر ذخیره کردن آذوقه باشم؟ حالا که غذا فراوان است فصل زمستان هم برسد حتما غذایی برای خودم پیدا می کنم.

روز ها و هفته ها سپری شد و بالاخره زمستان سرد فرا رسید، همه جا خشک و بی علف شده بود، دانه های درشت برف آرام آرام شروع به باریدن کرد و زمین سفید پوش شد.

گنجشک به دنبال غذا این طرف و آن طرف می رفت تا بلکه چیزی برای خوردن پیدا کند اما دیگر هیچ غذایی نمانده بود، او آن قدر به جست و جو ادامه داد تا این که دیگر رمقی برایش نماند، از سرما می لرزید با خود فکر می کرد که چه کاری باید انجام دهد، گوشه ای کز کرده و غمگین بود که ناگهان یاد مورچه افتاد، با خود گفت به دیدن مورچه می روم او تمام بهار و تابستان را در حال جمع آوری آذوقه بود حتما غذایی دارد که به من بدهد تا بتوانم از گرسنگی نجات پیدا کنم.

این فکر جان تازه ای به گنجشک بخشید و او تمام توان خود را جمع کرد و خود را به در لانه ی مورچه رساند، سپس در زد و با دیدن مورچه تمام ماجرا را برای او تعریف کرد و در آخر گفت: دوست من خواهش می کنم کمکم کن، دارم از گرسنگی می میرم.

مورچه گفت: یادت‌ می آید که‌ در طول تابستان‌ چند بار به‌ تو گفتم‌ به‌ فکر این‌ روز های سخت زمستان هم‌ باش، اما تو هر بار مرا مسخره کردی و می بینی که‌ حالا به‌ چه‌ روزی‌ افتاده‌ ای؟ وقتی‌ که‌ “جیک‌ جیک‌ مستونت‌ بود، فکر زمستونت‌ نبود؟”

بعد نگاهی به چهره غمگین و پشیمان گنجشک انداخت و گفت: می دانم که اکنون از بی خیالی خود پشیمان شده ای و پی به اشتباه خود برده ای، در هر صورت‌ ما با هم‌ دوست هستیم، من‌ آذوقه ی زیادی انبار کرده ام و این زمستان را می توانی مهمان من باشی.

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا