10 شعر عاشقانه و غمگین افغانستانی [بهترین اشعار افغانی]

شعرهای زیبا و احساسی افغانی
شعرهای زیبا و احساسی افغانی

شقایق چیده می آید گل اندام
وطن خندیده می آید گل اندام

زمستانم و یک فصل انتظارم
حمل پوشیده می آید گل اندام

علی بیانی

******

کـــى باشـــــد و کـــى که باز آیم سویت
چون ســــرمه کشم به دیده خاک کویت
تو چون گل خندان شوى از شادى و من
پــــــــروانه صفت کنــــم دمـــــادم بویــت

خلیل الله خلیلی

******

اشعار عاشقانه افغانی

ســــرمایه عیش، صــحبت یـاران است
دشـــواری مــــرگ، دوری ایشــان است
چـــون در دل خــــاک نیز یـــاران جمعند
پس زندگی و مرگ به ما یکسان است

******

بشکند دستی که خم در گردن یاری نشد
کور به، چشمی که لذت‌گیر دیداری نشد

صد بهار آخر شد و هر گل به فرقی جا گرفت
غنچه باغ دل ما زیـــــــــب دستاری نشد

هرکه آمد در جهان بودش خریداری، ولی
پیر شد زیب النسا او را خریداری نشد !

مَخفی بَدَخشی

******

غمگین ترین شعر افغانی

دوش محراب دل از یاد تو عرفانی بود
گنبد گونه آم از اشک چراغانی بود

روی گلدسته احساس نمایان شده است
بی خودی صحن دلم آن همه پنهانی بود

آن که در شهر دلم ظاهرا ایرانی بود
رفت و معلوم شد آواره افغانی بود

مهر تو در دل من ماه شده در دل شب
حیف از تاب نگاهت که به من آنی بود

ای که در جان منی جان خودت راست بگو
از چه چشمان تو جان بود و دلت جانی بود

حاصل آن همه عمران در ابادی دل
عاقبت با دل چنگیز تو ویرانی بود

نورالدین فعلی

******

اشعار عاشقانه غمگین افغانی
اشعار عاشقانه غمگین افغانی

ترانه افغانی ام
من و ترانه ی افغانی ام، من و نگاه پریشانی ام
به من چه می دهد این غربت ها،به جز بهانه که زندانی ام
به حبس دایم تو محکوم،بغض و دیده ی بارانی ام
ز شور تو چه قَدَر گرمست،سه شنبه دوم آبانی ام
بیا کمی ز سرم به در شو،ز این تفکر رندانی ام
مرو که می رود این مطلع ها، من و ترانه ی افغانی ام

مرضیه سادات هاشمی

******

شعرهای افغانی

باز افغانی
وارث جنگ است و ویرانی
مشق کردم انتهای جهل و نادانی
خانه وکاشانه اش را می زند آتش بدست خود
روز و شب محتاج هرکس باز پس مانی
می شود در خانه زندانی
غیرانسانی
چشم بارانی
مرغ دل در سینه زندانی
آسمان ابری شده این بحرطوفانی
قایق بشکسته در اموج دریا غرق گردیده
قلب مجروح مرا هم نیست درمانی
من ندیدم عهد وپیمانی
وای افغانی

سیدظاهرموسوی

******

عاشقانه می نوشتم، با تاسف جنگ شد
عاشقی در باور ِ افغانی ِ ما ننگ شد

خواستم تا « دوستت دارم» نویسم نا گهان …
واژه ها سرباز در خون خفته ای فرهنگ شد

جای نان و جای آب و جای لبخند و غزل …
سفره های ما پر از درد و کلوخ و سنگ شد

ما تعصب پوش ِ نفرت کیش ِ بد پندار ها …
بر تن ِ ما جامه ی سبز رفاقت تنگ شد

آنقدر بر طبل ِ نادانی نوا انداختیم
تا سوار کول ِ ما هر نا کس و الدنگ شد

علی بیانی

******

متن شعر عاشقانه افغانی

از راه دشت های پر از گل بیا بهار!
با خاطرات کهنه به کابل بیا بهار

شهزادگان شهرِ مرا یاد دار و باز
با دختران خم زده کاکل بیا بهار

بر روی قبرهای چه بسیارمان بریز
با عطر زندگی به تجمل بیا بهار

یا نوبهار! گرچه بهارم به باد رفت
اما پس از تمام تطاول بیا بهار

فائقه جواد مهاج

******

شعر با لهجه افغانی

ای غره به اینکه دهر فرمانبر توســت
وین ماه و ستاره و فلک چاکر توست
ترســــم کــــــه ترا چــاکـر خود پندارد
آن مورچگان که رزقشان پیکر توست

خلیل الله خلیلی

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا