اشعار زیبا و عاشقانه در مورد شب از شاعران معروف و بزرگ ایرانی!

اشعار زیبا در مورد شب از شاعران بزرگ
اشعار زیبا در مورد شب از شاعران بزرگ

مجموعه ای از بهترین شعرهای زیبا و عاشقانه در مورد زیبایی های شب، شب و تنهایی، شب و ماه، آتش و شب از شاعران معروف ایرانی

***

ماه من امشب بتابان نور خود برجان من
کز تمام ظلمت و تاریکی شب خسته ام

******

یک شب به خاطر من ستاره ها را بشمار
بگذار که از خواب تو لبریز شوم

******

آن دم که با تو باشم محنت و غم سرآيد
و آن شب که بی تو باشم جانم ز تن برآيد

******

ماه شب چهاردهی که تصاحبت
چون حسرتی به سینه ی صدها پلنگ بود

******

چه کنم دل چو هوای تو کند شب همه شب؟

حسین منزوی

******

شعر درباره شب و دلتنگی

کُنم هر شب دعایی کَز دلم بیرون رَود مِهرش
ولی آهسته می گویم: الهی بی اثر باشد

وحید قزوینی

******

در این شب سیه که فرو مرده شمع ماه
ای مه! چراغ کلبه من باش ساعتی

رهی معیری

******

ای آنکه به ملک خویش پاینده تویی
وز دامن شب صبح نماینده تویی

کار من بیچاره قوی بسته شده
بگشای خدایا که گشاینده تویی

ابوسعید ابوالخیر

******

شب‌های بی توام شب گورست در خیال

سعدی

******

تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نباشد

سعدی

******

از من تنها تو مانده ای
پر باز می کنم
بالم بر آسمان غروب می ساید و شب می شود
تنها در ظلمات جهان می گردم و
از بادها و شب پرگانم بیم نیست
از من تنها تو مانده ای

شمس لنگرودی

******

شعر در مورد آتش و شب

من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم
بیا ای چشم روشن بین که خورشیدی عجب زادم

******

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

حافظ

******

شعر در مورد شب بیداری

شعر کوتاه در مورد شب و بی خوابی یار
شعر در مورد شب و عشق و عاشقی

شب ها گذرد که دیده نتوانم بست
مردم همه از خواب و من از فکر تو مست

باشد که به دست خویش خونم ریزی
تا جان بدهم دامن مقصود به دست

سعدی

******

بی ماه رخ تو شب من هست سیه پوش
اما شب من هم نه سیه پوش تر از من

شهریار

******

امشب از شب‌های تنهایی است رحمی کن بیا
تا بخوانم بر تو امشب دفتر سودای من

همچو نای انبان در این شب من از آن خالی شدم
تا خوش و صافی برآید ناله‌ها و وای من

مولوی

******

شب فراق نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بود خوابگاه تنها را

سعدی

******

نشستم، باده خوردم، خون گرستم، کنجی افتادم
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید

مهدی اخوان ثالث

******

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم

آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم

با سر زلف تو مجموع پریشانی خود
کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم

آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشد
در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم

گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد
دین و دل را همه دربازم و توفیر کنم

دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم

نیست امید صلاحی ز فساد حافظ
چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم

حافظ

******

متن شعر درباره شب و تنهایی

درد بی درمان شنیدی؟
حال من یعنی همین!
بی تو بودن درد دارد!
می زند من را زمین
می زند بی تو مرا
این خاطراتت روز و شب
درد پیگیر من است
صعب العلاج یعنی همین!

فریدون مشیری

******

چرا پنهان کنم؟عشق است و پیداست
درین آشفته اندوه نگاهم

تو را می خواهم ای چشم فسون بار
که می سوزی نهان از دیرگاهم

چه می خواهی ازین خاموشی سرد؟
زبان بگشا که می لرزد امیدم

نگاه بی قرارم بر لب توست
که می بخشی به شادی های نویدم

دلم تنگ است و چشم حسرتم باز
چراغی در شب تارم برافروز

به جان آمد دل از ناز نگاهت
فرو رز این سکوت آشناسوز

هوشنگ ابتهاج

******

آرزوئی است مرا در دل
که روان سوزد و جان کاهد
هر دم آن مرد هوسران را
با غم و اشک و فغان خواهد
بخدا در دل و جانم نیست
هیچ جز حسرت دیدارش
سوختم از غم و کی باشد
غم من مایه آزارش
شب در اعماق سیاهی ها
مه چو در هاله راز آید
نگران دیده به ره دارم
شاید آن گمشده باز آید
سایه‌ای تا که بدر افتد
من هراسان بدوم بر در
چون شتابان گذرد سایه
خیره گردم به در دیگر
همه شب در دل این بستر
جانم آن گمشده را جوید
زینهمه کوشش بی حاصل
عقل سرگشته به من گوید
زن بدبخت دل افسرده
ببر از یاد دمی او را
این خطا بود که ره دادی
به دل آن عاشق بد خو را
آن کسی را که تو می جوئی
کی خیال تو بسر دارد
بس کن این ناله و زاری را
بس کن او یار دگر دارد
لیکن این قصه که می گوید
کی به نرمی رودم در گوش
نشود هیچ ز افسونش
آتش حسرت من خاموش
می روم تا که عیان سازم
راز این خواهش سوزان را
نتوانم که برم از یاد
هرگز آن مرد هوسران را
شمع ای شمع چه می خندی؟
به شب تیره خاموشم
به خدا مردم از این حسرت
که چرا نیست در آغوشم

فروغ فرخزاد

******

بند جانم ز خم سلسله موی کسی ست
زخم جانم ز کمان خانه ابروی کسی ست

شب ز غم چون گذرانم من تنها مانده
ای خوش آن کس که شبش تکیه به پهلوی کسی ست

گریه امروز نمی ایستدم، کاندر خواب
دیده ام شب که رخم گویی بر روی کسی ست

از کجا آمدی، ای باد، که دیوانه شدم
بوی گل نیست که می آید، این بوی کسی ست

پند خود بیهده ضایع مکن، ای صاحب پند
کز توام نیست خبر ز آنکه دلم سوی کسی ست

دل من دور نرفته ست، نکو می دانم
باز جویید همانجاش که در موی کسی ست

بو که از گم شده خویش نشانی یابم
روز و شب گشتم هر جا که سر کوی کسی ست

از دل و دیده و جان هر چه دهم راضی نیست
یارب، این ترک جفا پیشه چه بدخوی کسی ست

گر تو منکر شوی، ای شوخ، بداند همه کس
کاین بلای دلم از نرگس جادوی کسی ست

سر ابروی تو گردم، گرهش بازگشای
که کمانت نه به اندازه بازوی کسی ست

همه بهر دگرانست زکوة حسنت
آخر این خسرو بیچاره دعاگوی کسی ست

امیر خسرو دهلوی

******

امشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم
وای از این حال پریشان که من امشب دارم

کاش یکباره زنم خیمه به صحرای عدم
دیگر ای زندگی از روی تو هم بیزارم

قصه ی روز و شب من سخنی مختصرست
روز در خواب خیالاتم و شب بیدارم

وه که من دیگر از این عمر به تنگ آمده ام
کیست کز لطف گشاید گرهی از کارم

من دگر درس ترا از برم ای کهنه دبیر
تیره شد طالع رخشنده ز بس تکرارم

ترک می گفتمت ار بود به من چون همه چیز
حیف در کار تو ای مرغ نفس ناچارم

ای سکوت ابدی بشنو و دریاب مرا
خوشی عمر نخواهم که دهد آزارم

چون به تلخی گذرد آخر از این عمر چه سود
مثل این که بود نیم نفس بسیارم

همه گویند گلستان جهان وه که هنوز
دامن جان نگرفته ست کسی جز خارم

مهدی اخوان ثالث

******

مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه می پرسی که روز وصل حیرانم

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا