گزیده بهترین شعرهای اندیشه فولادوند

اشعار عاشقانه اندیشه فولادوند
اشعار عاشقانه اندیشه فولادوند

مجموعه ای از زیباترین اشعار اندیشه فولادوند بازیگر سینما، تلویزیون، تئاتر و شاعر ایرانی براس استفاده در شبکه های اجتماعی

***

می دانستم اگر
منجر به تو خواهد شد
هزار بار می زیستم
تمام آن عمر پریشان را

******

تو را به آفتاب می خوانند
جماعتی
که عمرشان
به روز
قد
نداد

******

خمیازه های کش دار، سیگار پشت سیگار
شب گوشه ای بناچار، سیگار پشت سیگار

این روح خسته هر شب، جان کندنش غریزیست
لعنت به این خودآزار، سیگار پشت سیگار…

******

اشعار اندیشه فولادوند

شک می کنم به خواب، برف می بارد
باد می ایستد باد می ایستد در چشم های باز

شک می کنم به خواب، برف می بارد
باد می ایستد باد می ایستد در چشم های باز

حیف، حیف، فرصتی نیست برای آب شدن در آفتاب
این خواب می پوشاند، دست های تو را و قلب مرا

حیف، حیف حیف حیف
شک می کنم به باد
به برف
به خواب

شک می کنم به زخم، به تیغ، به درد
در پایان همین موسیقی در آغاز خواب

شک می کنم به خواب
برف می بارد، باد می ایستد
باد می ایستد در چشم های باز

******

دنبال من نگرد قصه تمام شد
آن شب سکوت من ختم کلام شد
دنبال من نیا من خانه نیستم
با راز این سفر بیگانه نیستم
دنبال من نگرد این یک ترانه نیست
از تو بریده ام رفتن بهانه نیست

دیگر تمام شد: عالیجناب من!
طعم غلیظ عشق ماسید در دهن!
سردابه سکون از جنس من نبود
تعبیر خواب من ساکن شدن نبود
من یک قلندرم نه لات دربه در
من روح جنگلم نه ناجی بشر!

دنبال من نگرد دنبال من نیا
من رشد کرده ام از کوچه تا خدا
روی حصیر آب بر سقف صد کتاب
پرواز می کنم آزاد و بی نقاب
دنبال من نگرد دیگر تمام شد
آن شب سکوت من ختم کلام شد

******

پایان ماجراست شلیک کن رفیق
تا کاوه نا کجاست شلیک کن رفیق

دستور میدهم اتش عزیز من
عالیجناب خواست شلیک کن رفیق

اجرای حکم مرگ اسمش که قتل نیست
این جمله آشناست شلیک کن رفیق

به به به به که لحن او فرمان آتش است
در معرفت خداست شلیک کن رفیق

متن وصیتم شرح مصیبت است
بی روزه کربلاست شلیک کن رفیق

مرگ موقتی در مد نشست کرد
اندیشه در کماست شلیک کن رفیق

در هفت شهر دور در من یزید عشق
اعلام کودتاست شلیک کن رفیق

یک راز سر به مهر با او نگفته ماند
قلبی که جا به جاست شلیک کن رفیق

قلبم نحیف و داغ بر حسب اتفاق
ماسیده سمت راست شلیک کن رفیق

مهلت نمانده است من خسته ام بجنب
سیگار من کجاست شلیک کن رفیق

بعد از یکی دو پک من حاضرم تو هم
لطفا به سمت راست شلیک کن رفیق

******

من از همه ماجرا خبر دارم
از آن خیانت بی‌ادعا خبر دارم
بدون حرف برو ، واژه‌ها خطرناكند
تمام رخت و لباست درون آن ساک‌اند

بدون حرف برو آن كلید را بگذار
بدون حرف، رجز، تسلیت به من، كفتار!
ببین، من از همه ماجرا خبر دارم
دروغ پشت دروغ، به خدا خبر دارم

ببین تمام تنم مثل بید می‌لرزد
لبم كه اسم تو را سر برید می‌لرزد
حوالی نفسم انتقام زندانی‌ست
و حكم تبرئه‌اش یک هوای طوفانی‌ست

ببین، من از همه ماجرا خبر دارم
از آن دروغ به شب مبتلا خبر دارم
چرا دروغ به من؟! من كه عاشقت بودم
حریص دفتر ثبت دقایقت بودم

اگر كه ثانیه یخ بسته بود می‌گفتی
به درز فاجعه نخ بسته بود می‌گفتی
منی كه لهجه افكار صامتت بودم
برای حرف زدن پای ثابتت بودم

بدون حرف برو آن كلید را بگذار
بدون حرف، رجز، تسلیت به من، كفتار!
بدون حرف برو، بحث ما خود آزاری‌ست
تمام شد به خدا ، این غرور كفتاری‌ست

ببین، من از همه ماجرا خبر دارم
از آن خیانت بی‌ادعا خبر دارم
چرا دروغ به من؟! من كه عاشقت بودم
حریص دفتر ثبت دقایقت بودم
منی كه لهجه افكار صامتت بودم
برای حرف زدن پای ثابتت بودم

بدون حرف برو واژه‌ها خطرناكند
پر از دروغ و سرابند و گاه غمناكند

******

اشعار اندیشه فولادوند سیگار

خمیازه های کش دار، سیگار پشت سیگار
شب گوشه‌ ای بناچار، سیگار پشت سیگار

این روح خسته هر شب، جان کندنش غریزیست
لعنت به این خودآزار، سیگار پشت سیگار

پای چپ جهان را، با اره‌ ای بریدن
چپ پاچه‌ های شلوار، سیگار پشت سیگار

در انجماد یک تخت، این لاشه منفجر شد
پاشیده شد به دیوار، سیگار پشت سیگار

بر سنگفرش کوچه، خوابیده بی‌ سرانجام
این مرده ی کفن‌ خوار، سیگار پشت سیگار

صد صندلی درین ختم، بی‌ سرنشین کبودند
مردی تکیده بیزار، سیگار پشت سیگار

تصعید لاله ی گوش، با جیغ‌ های رنگی
شک و شروع انکار، سیگار پشت سیگار

مردم ازین رهایی، در کوچه‌ های بن‌ بست
انگارها نه انگار، سیگار پشت سیگار

این پنچ پنجه امشب، هم خوابگان خاکند
بدرود دست و گیتار، سیگار پشت سیگار

ماسیده شد تماشا، بر میله میله پولاد
در یک تنور نمدار، سیگار پشت سیگار

صد لنز بی‌ ترحم، در چشم شهر جوشید
وین شاعران بیکار، سیگار پشت سیگار

در لابلای هر متن، این صحنه تا ابد هست
مردی به حال اقرار، سیگار پشت سیگار

اسطوره‌ های خائن، در لابلای تاریخ
خوابند عین کفتار، سیگار پشت سیگار

عکس تو بود و قصّه، قاب تو بود و انکار
کوبیدمش به دیوار، سیگار پشت سیگار

مبهوت رد دودم، این شکوه‌ ها قدیمی‌ ست
تسلیم اصل تکرار، سیگار پشت سیگار

کانسرو شعر سیگار، تاریخ انقضا خورد
سه، یک، ممیز چهار، سیگار پشت سیگار

ته مانده‌ های سیگار، در استکانی از چای
هاجند و واج انگار، سیگار پشت سیگار

خودکار من قدیمی‌ ست، گاهی نمی‌ نویسد
یک مارک بی‌ خریدار، سیگار پشت سیگار

******

اشعار عاشقانه اندیشه فولادوند

دنبال من نگرد قصه تمام شد
آن شب سکوت من ختم کلام شد

دنبال من نیا من خانه نیستم
با راز این سفر بیگانه نیستم

دنبال من نگرد این یک ترانه نیست
از تو بریده ام رفتن بهانه نیست

دیگر تمام شد: عالیجناب من!
طعم غلیظ عشق ماسید در دهن!

سردابه سکون از جنس من نبود
تعبیر خواب من ساکن شدن نبود

من یک قلندرم نه لات دربه در
من روح جنگلم نه ناجی بشر!

دنبال من نگرد دنبال من نیا
من رشد کرده ام از کوچه تا خدا

روی حصیر آب بر سقف صد کتاب
پرواز می کنم آزاد و بی نقاب

دنبال من نگرد دیگر تمام شد
آن شب سکوت من ختم کلام شد

******

اعصاب من پر از امراض تازه است
بر حکم سنگسار، حکم اجازه هست
صد مدرک عین هم/ بوی فساد میخ
کات/زیر میز مرد یک کاربن به سیخ
تهدید چرخ گوشت بر تکه‌های مغز
من بر خلاف حکم، بی‌قصد حرف نغز
یک پاسخ صریح راجع به نوع مرگ:
تیغ و رگ و کتاب، سیگار اصل برگ
از تخم قرعه بود جلاد تیک تاک
یک در میان نفس یک در میان هلاک
اعصاب خاردار، سرباز جان به کف
در انهنای سیم، سیگاری از علف
اعصاب برفکی/ تصویر ناشناس
یک گله ایده و صد ادعای خاص
در استناد من بر اصل احتمال
جبری پر از یقین شد بستر سوال
شاعر چه حیف شد در اعتیاد راز
سنگینی دو پلک، چشمان نیمه باز
تعمیر این سکوت، کار ترانه نیست
تسکین درد من، ورد شبانه نیست
زیر فشار فکر، شعر چروک شد
نت، روی سیم برق، بی‌پرده کوک شد
در‌هم نوازی گیتار و عود و جاز…
سیگار و دود و کک، خواننده مجاز
دیگر نمی‌شود هی پک پک نوشت
از شایعات چرت، از اجتماع زشت
دلقک در آن قمار، برگه برنده شد
شب، لخته‌های خون در سفره رنده شد
اعصاب من پر از امراض تازه است
پای “فرار” من، مهر “اجازه هست”
باریکه‌ای ز خون در یک شیار خام
شلاق خورد و ریخت در شعر ناتمام

******

متن شعرهای اندیشه فولادوند

ناگهان قِل خوردم امشب در کفن عالیجناب
خوف دارم از مرور این سخن عالیجناب

عاشقم کردید و رفتید و غزل تزریق شد
در شعورم مثل خون اهرمن عالیجناب

خودکشی کردم پس از بدرودتان در آینه
اعترافی تلخ با ضعفی خفن عالیجناب

آن تپانچه، یک گلوله، این شقیقه، حکم تیر
یادتان می‌آید اصلاً اسم من عالیجناب؟!

عشق را تفسیر کردید از ازل تا آن اتاق
با ولع از تیشه بر سر کوفتن عالیجناب

یادتان می‌آید آن شب بحث‌مان حول چه بود؟
حول افلاطون و عُشاق کهن عالیجناب

من که قلابم به قلاب شما افتاده بود
دفن گشتم در شما بی ‌گورکن عالیجناب

من که از جغرافی ِ بد اخم‌ها می‌ آمدم
بی‌هوا عاشق شدم از روح و تن عالیجناب

خب شما جذاب بودید و سخندان و بلد
لحن‌تان ذاتٱً پر از مُشک خُتن عالیجناب

جانم از شوق زیارت پشت لب‌ها حبس بود
لب گشودم جان بر آمد از دهن عالیجناب

با شما کمبودهایم رنگ عرفان می‌شدند
چشم‌تان ناموس بود عین وطن عالی‌جناب

عاشقم کردید، نفرین بر شما (اندیشه) مُرد
یادتان می‌آید اصلاً اسم من عالی‌جناب؟

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا
نسیم
نویسنده و طراح گرافیک سایت، علاقه مند به فتوشاپ، نویسندگی و سئو