گزیده اشعار کوتاه و زیبای آذر بیگدلی

شعرهای زیبای آذر بیگدلی
شعرهای زیبای آذر بیگدلی

گزیده ای از زیباترین اشعار حاج لطفعلی بیگ شاملو متخلص به آذر بیگدلی برای پست، کپشن و استوری اینستاگرام

***

موسم گل شد بیا تا باده در ساغر کنیم
دست هم گیریم و برخیزیم و رقصی سر کنیم

******

این بار چو رفتی ز غمت زار بمیرم
هر بار نمردم، ولی این بار بمیرم
من مردنی ام، لیک به پاداش محبت
مپسند به کام دل اغیار بمیرم

******

کسی را چون به بیدادت شکی نیست
هزارت دوست بود اکنون، یکی نیست
به دشت عشق، صیادی است کش دام
تهی هرگز ز صید زیرکی نیست
کسی کش صبر بسیار است داند
که جور خوبرویان، اندکی نیست
ندانم، از که خوردم زخم اما
به ترکش جز تو کس را ناوکی نیست
به تن جایی ندارد آذر پیر

******

مرا عجز و تو را بيداد دادند
به هر کس هر چه بايد داد دادند
برهمن را وفا تعليم کردند
صنم را بي وفايي ياد دادند
گران کردند گوش گل پس آنگاه
به بلبل رخصت فرياد دادند

******

آن مرغ، که ناله همنفس بود او را
در کنج قفس، باغ هوس بود او را
شد نغمه سرای طرف باغ، اما کو؟
آن ناله، که در کنج قفس بود او را؟!

******

پیرم و عشق جوانی دستم
برندارد ز گریبان چکنم؟

******

سر آمد روز هجر و، با توام لب بر لب است امشب
شبی کز عمر بتوانش شمردن، امشب است امشب
طلوع صبح، از آن چاک گریبان می‌دهد یادم
نگاهم ز اول شب تا سحر، بر کوکب است امشب
به یارب گفتنم، بس شب سر آمد در تمنایت
اگر آمد به دستم دامنت، زآن یارب است امشب
به خلوت مانده تنها یار و، بزم از دشمنان خالی
اگر باشد زبانی، وقت عرض مطلب است امشب
شب مرگ است آذر، گر نگویم درد دل با او
نخواهد بود دیگر فرصت حرف، امشب است امشب

******

من که نومیدی است مقصودم، به هر جا در زدم
در چو نگشودند بر رویم، در دیگر زدم
من در این گلشن به کام دل نکردم سیر گل
ز آشیان در دام افتادم چو بال و پر زدم
بال پروازی ندارم گر رها گردم ز دام
بس که از ذوق گرفتاری به یکدیگر زدم

******

ز شوق دیدن رویت، به روی غیر در بندم

******

ز خلف وعده اش آغاز عشق خشنودم
که داد آگهی از بی وفاییش زودم

******

از تو، دل غم کشیده دارد گله ها
وین جان بلب رسیده، دارد گله ها
نی نی ز تو نور دیده، جای گله نیست
من از دل و دل ز دیده دارد گله ها

******

پیش که برم شکوه ز بیداد تو یارا
از شه نستاند چو کسی داد گدا را

******

غمت که غیر منش با کس آشنایی نیست
تو گر جدا شوی، او را ز من جدایی نیست
خوشم که غیر، تو را دوش می‌ نمود به‌ من
گمانش این‌که تو را با من آشنایی نیست
چو رفتی از سر بالین من دگر ز توام
جز این امید که سوی مزارم آیی نیست
خوش آنکه غیر به من رنجش تو چون بیند
ز ناز داند و گوید ز بیوفایی نیست
بیا که بی مه رویت به کلبه‌ ی آذر
اگر شب است، وگر روز روشنایی نیست

******

عاشقم و عشق من زوال ندارد
رفتنم از کویت احتمال ندارد

******

بگداخت تنم ز آتش تب امشب
جانم ز غمش رسده بر لب امشب
بگذشت ز من یار، چو هر روز امروز
ز آن میگذرد بمن، چو هر شب امشب

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا
نسرین
نویسنده، مترجم و علاقه مند به موضوعات سبک زندگی، فرهنگ و هنر و سرگرمی