گزیده اشعار زیبای صابر همدانی شاعر ایرانی

اشعار زیبا و عاشقانه صابر همدانی
اشعار زیبا و عاشقانه صابر همدانی

گلچین زیباترین اشعار اسدالله صنیعیان متخلص به صابر و مشهور به صابر همدانی شاعر معروف ایرانی برای پست، کپشن و استوری اینستاگرام

***

گاهی ز وصال تو، دلم آرام است
گاهی ز غمت سینه پر از آلام است
دیشب ز لبت بوسه مرا قسمت بود
امروز نصیبم ز لبت دشنام است

******

ز سوز عشق مپرس از من و بپرس از دل
که در مقام تو حاضر جواب‌ تر ز من است

******

هر که آمد در جهان پست و رفت
رشته الفت ز ما بگسست و رفت
مرگ صیاد است و صیدش آدمی است
کو که زین صیاد سالم جست و رفت؟
عمر ما همچون نسیم صبحگاه
آمد و از پا دمی ننشست و رفت

******

ز دوری تو ملالی که داشتم، دارم
دلم فسرده و حالی که داشتم، دارم
اگرچه با شب هجران گرفته خو دل من
امید روز وصالی که داشتم، دارم
چو از خیال تو فارغ نمی توان بودن
به دل هنوز خیالی که داشتم، دارم
دگر نه سیر گلستان رواست بی‌ تو مرا
دگر نه آن پر و بالی که داشتم، دارم
به عمر خویش نیاسوده‌ ام ز طعن رقیب
کنون چو پیش، وبالی که داشتم دارم
نشاط هر دو جهان رو کند اگر به دلم
غم بدیع جمالی که داشتم، دارم
زمانه نیست به تغییر خوی من قادر
همان خجسته خصالی که داشتم دارم
چو بدر نیست مرا سیر قهقرا صابر
هنوز حد کمالی که داشتم، دارم

******

خرم آن روز که بودیم من و او با هم
کرده بودیم به سان تن و جان خو با هم
در میان من و او بود اگر فاصله‌ ای
اینقدر بود که بین گره و مو با هم

******

درد سر حجر از سرما کم شدنی نیست
زان گونه که وصل تو در هم شدنی نیست
بيهوده چرا هر كه زند دم ز تجرد
هر بی پدری عیسی مریم شدنی نیست
یک عمر اگر دایه به کام تو نهد شیر
قافل مشو آن دوست که مادر شدنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست

******

ز خاک کوی تو ننهاده‌ ام برون قدمی
به راه عشق مرا این بود خطای قدم

******

خوش باش در آن دم که غمی رو به تو آرد
بگذار که غم نیز رود شاد ز دستت

******

در هر کجا که شکوه ز دنیا نوشته اند
پیدا بود که مردم دانا نوشته اند
آسودگی مجوی به گیتی که این سخن
بر طاق هفت گنبد مینا نوشته اند

******

ره را به خیال رفتن البته بد است
دنبال محال رفتن البته بد است
با دشمن خود ستیزه کردن نه نکوست
با خرس جوال رفتن البته بد است

******

پس از سی سال رنج و آزمایش
که دادم امتیاز مغز از پوست
مرا بی شک یقین گردید حاصل
که صد دشمن، نمی ارزد به یک دوست

******

به شب های جدایی بسکه با یاد تو خو کردم
دل از غم سوخت لیک ازدیده کسب آبرو کردم
ز مهر و مه از آن گفتم بود روی تو روشن تر
که با مهر و مهت یک روز و یک شب روبرو کردم
مگر سر زد نسیم صبحدم از سنبل مویت
که از بویش مشام جان و دل را مشکبو کردم
بیان حال خود می کردم و توصیف جانان را
بهر مجلس که از مجنون و لیلی گفتگو کردم
دم پیر مغان کرد آگهم از رمز هشیاری
پس از عمری که خون اندر دل و جام و سبو کردم
اگر اهل دلی دیدی سلام من رسان بر وی
که کمتر یافتم هرجا فزون تر جستجو کردم
مرا در نوجوانی آرزوها بود چون صابر
به پیری چون رسیدم ترک آز و آرزو کردم

******

خرم آن روز که بودیم من و او با هم
کرده بودیم به سان تن و جان خو با هم

******

در این زمانه نخواهم شد آشنای کسی
چرا که رنگ ندارد برم حنای کسی
در آن دیار که کس تب برای کس نکند
دگر چگونه توان مرد از برای کسی؟
کنون که نیست وفا در نهاد نوع بشر
مباش منتظر وعده وفای کسی

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا
نسرین
نویسنده، مترجم و علاقه مند به موضوعات سبک زندگی، فرهنگ و هنر و سرگرمی