گزیده مجموعه اشعار عاشقانه اوکتاویو پاز شاعر مکزیکی

زیباترین اشعار عاشقانه اوکتاویو پاز
زیباترین اشعار عاشقانه اوکتاویو پاز

گزیده ای از زیباترین اشعار عاشقانه اوکتاویو پاز شاعر، نویسنده و منتقد مکزیکی برای پست، کپشن و استوری اینستاگرام

***

نوری هست که ما
نه می‌ بینیمش نه لمسش می کنیم
در روشنی‌ های پوچ خویش می‌ آرامد
آنچه ما می‌ بینیم و لمس می‌ کنیم
من با سر انگشتانم می‌ نگرم
آنچه را که چشمانم لمس می‌ کند
سایه‌ها را
جهان را
با سایه‌ ها جهان را طرح می‌ ریزم
و جهان را با سایه‌ ها می‌ انبارم
و تپش نور را
در آن سوی دیگر می‌ شنوم

******

شفاف تر از این آب که می چکد
از میان انگشتان به هم گره کرده تاک ها
اندیشه من پلی می کشد
از خودت به خودت
خودت را ببین
واقعی تر از تنی که در آن ساکنی
جای گرفته در مرکز ذهن من

******

هذیانم را دنبال می‌ کنم، اتاق‌ ها، خیابان‌ ها
کورمال‌ کورمال به‌ درون راه‌ روهای زمان میروم
از پله‌ ها بالا می‌ روم و پایین می‌ آیم
بی‌ آنکه تکان بخورم با دست دیوارها را می‌ جویم
به نقطه‌ ی آغاز بازمی گردم
چهره‌ ی تو را می‌ جویم
به میان کوچه‌ های هستی‌ ام میروم
در زیر آفتابی بی‌ زمان
و در کنار من
تو چون درختی راه میروی
تو چون رودی راه میروی
تو چون سنبله‌ ی گندم در دست‌ های من رشد می‌ کنی
تو چون سنجابی در دست‌ های من می‌ لرزی
تو چون هزاران پرنده می‌ پری
خنده‌ ی تو بر من می‌ پاشد
سر تو چون ستاره‌ ی کوچکی‌ ست در دست‌ های من
آن‌ گاه که تو لبخندزنان نارنج می‌ خوری
جهان دوباره سبز می‌ شود
جهان دگرگون می‌ شود

******

دست ها سرد و سبک
زخمبندها سایه ها را
یکی یکی بر میدارند
چشمانم را باز می کنم
هنوز زنده ام و در مرکز زخمی پاک و نارس

******

دوست داشتن جنگ است
اگر دو تن یکدیگر را در آغوش کشند
جهان دگرگون می‌ شود
هوس‌ ها گوشت می‌ گیرند
اندیشه‌ ها گوشت می‌ گیرند
بر شانه‌ های اسیران بال‌ ها جوانه می‌ زنند
جهان، واقعی و محسوس می‌ شود
شراب باز شراب می‌ شود
نان بوی‌ اش را باز می‌ یابد
آب، آب است
دوست داشتن جنگ است
همه‌ ی درها را می‌ گشاید
تو دیگر سایه‌ ای شماره‌ دار نیستی
که اربابی بی‌ چهره به زنجیرهای جاویدان محکوم‌ ات کند
جهان دگرگون می‌ شود
اگر دو انسان با شناسایی یکدیگر را بنگرند
دوست داشتن عریان کردن فرد است
از تمام اسم‌ ها

******

با رنج بسیار
با یک بند انگشت پیشرفت در سال
در دل صخره نقبی می زنم
هزاران هزار سال
دندان هایم را فرسوده ام
و ناخن هایم را شکسته ام
تا به سوی دیگر رسم
به نور، به هوای آزاد و آزادی
و اکنون که دست هایم خونریز است
و دندان هایم در لثه هایم می لرزند
در گودالی، چاک چاک از تشنگی و غبار
از کار دست می کشم و در کار خویش می نگرم
من نیمه ی دوم زندگی ام را
در شکستن سنگ ها
نفوذ در دیوارها
فروشکستن درها
و کنار زدن موانعی گذرانده ام که در نیمه ی اول زندگی
به دست خود میان خویشتن و نور نهاده ام

******

دست هایم پرده از وجودت کنار می زنند
در برهنگی دیگری می پوشانند تو را
تن های دیگری را در تنت باز می یابند
دست هایم تن دیگری برایت می آفرینند

******

چهره‌ ی زیبا مثل آفتابگردانی‌ ست
که گل‌برگ‌ هایش را
رو به خورشید می‌ گشاید
مثل تو

******

من چون رودی تمامی طول تو را می‌ پیمایم
از میان بدنت می‌ گذرم بدان‌ سان که از میان جنگلی
مانند کوره راهی که در کوهساران سرگردان است
و ناگهان به لبه‌ ی هیچ ختم می‌ شود
من بر لبه‌ ی تیغ اندیشه‌ ات راه میروم
و در شگفتی پیشانی سپیدت
سایه‌ ام فرو می‌ افتد و تکه تکه می‌ شود
تکه پاره‌ هایم را یک به یک گرد می‌ آورم
و بی تن به راه خویش می‌روم، جویان و کورمال

******

آزادی به بال‌ ها میماند
به نسیمی که در میان برگ‌ ها می وزد
و بر گلی ساده آرام می‌ گیرد
به خوابی میماند که در آن
ما خود رویای خویشتنیم

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا
نسرین
نویسنده، مترجم و علاقه مند به موضوعات سبک زندگی، فرهنگ و هنر و سرگرمی