مجموعه اشعار زیبای سهیل محمودی [ترانه های معروف!]

اشعار عاشقانه و زیبای سهیل محمودی
اشعار عاشقانه و زیبای سهیل محمودی

گلچینی از معروف ترین اشعار عاشقانه سهیل محمودی شاعر، ترانه سرا و مجری محبوب ایرانی برای کپشن و استوری اینستاگرام

***

مثل یک کوه شکستیم و نشستیم ‌؛ ولی
باز با ماست همان صبر و شکیبایی ها

******

دست تو باز می کند پنجره های بسته را
هم تو سلام می کنی رهگذران خسته را

دوباره پاک کردم و به روی رف گذاشتم
آینه قدیمی غبار غم نشسته را

پنجره بیقرار تو ، کوچه در انتظار تو
تا که کند نثار تو ،لاله دسته دسته را

شب به سحر رسانده ام ،دیده به ره نشانده ام
گوش به زنگ مانده ام ،جمعه عهد بسته را

این دل صاف کم کٍمک شدست سطحی از ترک
آه ! شکسته تر مخواه ،آینة شکسته را

******

مانده ام در حسرت بالابلایی روز و شب
جان دهم از دوری دیرآشنایی روز و شب

عاشقانه کو به کو شهر شما را گشته ام
تا بیابم شاید از تو رد پایی روز و شب

******

ترانه های معروف سهیل محمودی

نمی‌خواستم خورشیدو ازت بگیرم
نمی‌خواستم آسمونت ابری باشه

نمی‌خواستم که چشات بارونی و سرد
سهم تو گریه باشه بی صبری باشه

آرزوم بوده که آسمون تو شب‌ها
برا تو یه سقف پر ستاره باشه

روی طاقچه ماه برات مثل یه آینه
کهکشونا هم برات گهواره باشه

نازنین من اگه تاریکم غمی نیست
تو به فرداها به روشنی بیاندیش

همه پنجره‌ها ارزونی تو
به جهانی خوب و دیدنی بیاندیش

حسرت، محمد اصفهانی

******

اشعار عاشقانه سهیل محمودی

آغاز من ، تو بودی و پایان من تویی
آرامش پس از شب توفان من تویی

حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح
زیباترین بهانه ی ایمان تویی

احساسهایی از متفاوت میان ماست
آباد از توام من و ، ویران من تویی

آسان نبود گرد همه شهر گشتنم
آنک ، چه سخت یافتم :” انسان ” من تویی

پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز
در سینه من ، آتش پنهان من تویی

هر صبح ، با طلوع تو بیدار می شوم
رمز طلسم بسته چشمان من تویی

هر چند سرنوشت من و تو ، دوگانگی است
تنهای من ! نهایت عرفان من تویی

******

ای غم انگیز ترین خوشحالی
من و عشق تو و دستی خالی
تویی اون کشمکش هر روزه
لحظه پر تپش هر روزه
من و یک جاده، چشم به راه
جاده ای از شب تا خلوت ماه
آخرین حادثه جاده تویی
اتفاقی که نیفتاده تویی…

******

ما حادثه‌ای بی ثمر و فاجعه باریم
ابریم که باید همه عمر بباریم

آیینه، ولی یکسره خاکستری و محو
یک واقعه گمشده، در پشتِ غباریم

فرزانگی و حوصله، تقدیر من و توست
باید همه ثانیه‌ها را بشماریم

بسیار عزیزند، مگر خاطره ها را
در گوشه دفترچه خود جا بگذاریم

یک عمر دریغ است سرانجام من و تو
انگار که صد سال ز هم فاصله داریم

تردید! همین یک کلمه مشکل ما بود
ای کاش که می‌شد به یقین دست برآریم

شاید شب تشویش، عطش‌کامی خود را
تا صبح، به آرامش باران بسپاریم

بس کن به چه دلگرم بمانیم؟ که حتی
یک لحظه به فردای خود امید نداریم

******

بهترین اشعار سهیل محمودی

از آسمان ابري ام تقدير مي بارد
يعني – دل من سرنوشت مبهمي دارد

دستم – که عمري بي طرف بود – از تو ،بعد از اين
دیگر نمي خواهد که آسان دست بردارد

مانند من – در رفتن و ماندن – دو دل هستي
آري،تو هم ، بي من دلت طاقت نمي آرد

من کوچه تنهايم ، اما در سکوت من
تنها تو هستي آنکه بايد گام بگذارد

چشمان اين کوچه ،همه شب کهکشان ها را
پيش خودش ، راه عبور تو مي انگارد

اين کوچه – گرچه کوچه اي بن بست و بي عابر –
مي خواهد اما ، خويش را در دست تو بسپارد :

تا بلکه لحظه لحظه اندوه خود را نيز
با انعکاس گام هر گام تو بشمارد

******

تا همسفرم عشق‌ست در جاده تنهايی
از دست نخواهم داد دامان شكيبايی

تا من به تو دل دادم افسانه شده يادم
چون حافظ و مولانا در رندی و شيدايی

از عشق تو سهم من، همواره همين بوده‌ست
رسوايی و حيرانی ، حيرانی و رسوايی

تو آتش و من دودم، دريا تو و من رودم
هرچند محال اما ، چيزی است تماشايی

چندی‌‌ست كه پيوندی‌‌ست پيوند خوشايندی‌ست
بين تو و آيينه ، آيينه و زيبايی

من دستم و تو بخشش، تو هديه و تو خواهش
من زين سو و تو زآن سو ،می آيم و می آيی

با گردش چشمانت! افتاده به ميدانت
انبوه شهيدانت ، تا باز چه فرمايی

بی ساحل آغوشت! آغوش سحرپوشت
چندی‌ست كه طوفانی‌ست، اين ديدهٔ دريايی

******

من به یک احساس خالی دلخوشم
من به گل های خیالی دلخوشم

در میان سفره ی اسطوره ها
من به یک ظرف سفالی دلخوشم

مثل اندوه کویر و بغض خاک
با خیال آب،سالی دلخوشم

سر نهم بر بالش اندوه خویش
با همین افسرده حالی دلخوشم

در هجوم رنگ در فصل صدا
با بهار نقش قالی دلخوشم

آسمانم حجم سرد یک قفس
با غم آسوده بالی دلخوشم

گر چه اهل این خیابان نیستم
با هوای این حوالی دلخوشم

******

وقتی تمام شهر دستاویز رسوایی ست
بی پرده می گویم تماشایی،تماشایی ست

بر چهره ها جز صورتک یا عینک دودی
چیزی نخواهی دید در شهری که هرجایی ست

سقفی مهیا کن برایم، گر چه گوری تنگ
بیزارم از این خانه هایی که مقوایی ست

بر آفتاب افکنده ام بود و نبودم را
از زندگی تنها نصیبم شعر و شیدایی ست

خون دل و داغ جگر، گندابه و مردار
تا بوده دنیا را همین رسم پذیرایی ست

آیینه ام، آیینه در شهری که تفریحش
از صبح تا شب، سنگسار عشق و زیبایی ست

فریادهای خویش را در سینه پنهان کن
ای جان بر لب آمده،وقت شکیبایی ست

دردی ست جانفرسا و بی بهبود و رنج آلود
چرکین ترین زخمی که انسان دیده تنهایی ست

******

دل من سیاه‌ست ولی آبی رو خیلی دوست دارم
روزای روشن آفتابی رو خیلی دوست دارم

با هوای تو توی کوچه‌های دلواپسی
غروب مبهم سرخابی رو خیلی دوست دارم

با خیال تو اگه باشه خیالی ندارم
شب تا صبح گریه و بی خوابی رو خیلی دوست دارم

میدونم یه روز میای عمریه بی قرارتم
انتظار تو و بی تابی رو خیلی دوست دارم

دوست دارم طناب ماهُ بگیرم بالا برم
واسه این شبای مهتابی رو خیلی دوست دارم

دوست دارم طناب ماهُ بگیرم بالا برم
واسه این شبای مهتابی رو خیلی دوست دارم

******

بذار چشای روشنت، چراغ راه من باشه
بذار که جاده های شب، پیش چشام روشن باشه

ستاره‌های اشکتو، میون دامنم بریز
می‌خوام که امشب همه الماسا مال من باشه

بذار که شبنم باشمو، رو سینه گل بمونم
یه وقت دیدی که فردا صب، روز جدا شدن باشه

زدی شکستی دلمو ـ غرور تندیس غمو ـ
تو این زمونه هر کسی، باید یه بت شکن باشه

تموم شیرین کاریام، تو بیستون، برای تو
بذار که زخم تیشه هم، نصیب کوهکن باشه

آیینه‌های چشماتو، بذار جلوم، آدم باید
تو بی کسیش هم با یکی، همدم و هم سخن باشه

با تو دیگه غم ندارم، غم دیگه از کم ندارم
اگه تموم زندگیم، یه دونه پیرهن باشه

تازگیا تو تنهایی، غزل به دردم می‌خوره
می‌خوام که شعرام همشون، به شیوه کهن باشه

******

تو را به عشق قسم می دهم ، بمان با من
بمان و باز هم از عشقمان بخوان با من

قلندرانه بمان زیر سقفِ بی سقفیم
بمان ، که نیست از این بهتر آشیان با من

مرا به خوشه ی گندم ، به عشق ، می خوانند
در این بهشت ، تو هم باش میهمان با من

به دستهای تهی دستی ام چه می خندی؟
که قرنهاست ، قرین است رنج نان با من

پرنده بودم از این پیش تر ، ولی امروز
چه مانده با من ؟ حسرت بر آسمان با من

هزار پنجره چشم گشوده ، می دیدند
که صبح ، می شود آغاز همچنان با من

زمانه ، روح مر ا سخت زخم آجین خواست
به کینه خاست زمانه ، کران کران با من

بمان کمی دگر ، انگار ، زخمها کاری ست
بمان که می روم از دست تو ، بمان با من !

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا
نسیم
نویسنده و طراح گرافیک سایت، علاقه مند به فتوشاپ، نویسندگی و سئو