شعر های کوتاه و زیبا در مورد غروب خورشید

شعر زیبا در مورد غروب خورشید
شعر زیبا در مورد غروب خورشید

گلچینی از ناب ترین شعرهای زیبا و غمگین در مورد غروب خورشید برای استفاده در کپشن، پست و استوری اینستاگرام

***

خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید
و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید

******

هر غروب
می آید و مرا در آغوش می گیرد
تنها
تاریکی است که مرا خوب می فهمد

******

کاش میشد در غروب آفتاب
بی صدا با سایه ها کوچید و رفت

******

نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی

احسان نصری

******

اشعار زیبا در مورد غروب آفتاب

می‌شوم دلتنگ دیدار تو هر تنگ غروب
گر چه غم بسیار، امّا شادی از ما دور نیست

******

« اون‌غروبِ‌سَهمگینِ‌نَبودَنِت‌پیرَم‌کَرد!. »

******

غروب پاییز یه غروب دیگس
غروب پاییز یه تصویری دیگس
غروب پاییز دریا ،یه نقاشی خاص دیگس
قدم زدن دوعاشق ریختن برگا، غروب پاییز…
یه حس حال دیگس

******

تنگ غروب و هول بیابان و راه دور
نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس

خونابه گشت دیده ی کارون و زنده رود
ای پیک آشنا برس از ساحل ارس

هوشنگ ابتهاج

******

غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب‌ها را

******

نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب
دل من تنگ تو شد، کاش کـه پیدا بشوی

******

تو نیستی و خورشید…
غمگین‌تر از همیشه غروب خواهد کرد…
و من دلتنگ‌تر از فردا…
به تو فکر می‌کنم…!

******

رسیده‌ ام به تو
اما هنوز دلتنگ‌ اَم!
انگار به اشتباه،
جای طلوع
در غروبِ چشم‌ هایت
فرود آمده باشم

******

شعرهای غروب خورشید

می‌شوم دلتنگ دیدار تو هر تنگ غروب
گر چه غم بسیار اما شادی از ما دور نیست

******

ای ز خوبی بهاران لب گزان
بنگر آن سردی و زردی خزان

روز دیدی طلعت خورشید خوب
مرگ او را یاد کن وقت غروب

مولوی

******

بگذار از هم جدا شویم
چون پرندگانی که در هر فصل، از دشت‌ها و تپه‌ها کوچ می‌کنند
و چون خورشید ای معشوق من
که به هنگام غروب، تلاش می‌کند که زیباتر باشد

نزار قبانی

******

چشم خورشید
به خون نشسته است
گویی هر غروب
شوق مرگ دارد از فراغ

******

بی تو خاموشم، شهری در شبم
تو طلوع می‌کنی
من گرمایت را از دور می‌چشم
و شهر من بیدار می‌شود
با غلغله‌ها، تردیدها، تلاش‌ها
و غلغله‌های مردد تلاش‌هایش
دیگر هیچ چیز نمی‌خواهد مرا تسکین دهد
دور از تو من شهری در شبم
ای آفتاب
و غروبت مرا می‌سوزاند
من به دنبال سحری سرگردان می‌گردم

احمد شاملو

******

شعر کوتاه غروب آفتاب

هنگامی که دستان مهربانش
را به دست می گیرم
تنهایی غم انگیزش را در می یابم
اندوهش غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی
همچنان که شادیش
طلوع همه آفتاب هاست

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا
نسیم
نویسنده و طراح گرافیک سایت، علاقه مند به فتوشاپ، نویسندگی و سئو