جملات زیبا و قصار کلیدر محمود دولت آبادی [دیالوگ های ماندگار!]

جملات قصار کلیدر محمود دولت آبادی
جملات قصار کلیدر محمود دولت آبادی

گزیده ای از زیباترین جملات و دیالوگ های ماندگار کلیدر محمود دولت آبادی برای پست، کپشن و استوری اینستاگرام

***

ما به آدم هایی محتاج هستیم
که خود را مدیون زندگانی بدانند نه طلبکار آن
به آدم هایی محتاج هستیم
که به زندگانی عشق داشته باشند نه کینه
به آدم هایی محتاج هستیم
که به آینده بچه هایشان فکر کنند
نه به گذشته پدرهایشان
ما از فرومایگی‌ ها استقبال نباید بکنیم
بلکه می‌ خواهیم اول
چنین روحیه‌ های بیماری را در هم بشکنیم

******

خبر خودش پخش می شود
فقط گوش آدم باید سر راه باد باشد
خبر را باد می آورد

******

همه زندگانی می‌ کنند
اما فقط بعضی‌ ها زندگانی را می‌ فهمند

******

خوب و بد در این دنیا گم نمی‌ شود
بد کنی، بد می‌ بینی

******

آدمیزاد گاهی به یک نظر هواخواه کسی می شود
و گاهی هم صد سال اگر با کسی دمخور باشد
دلش بار نمی دهد
که با او دست به یک کاسه ببرد

******

مطلب این که حرف، باد است
اما فکر، آتش است
آتش را باید اول گیراند
باد خودش به آن دامن می زند

******

باید یک جوری
از این دیوار تنگی که دور خودش کشیده بود
بیرون می‌ رفت وگرنه ممکن بود بخشکد
پیش از آنکه شاخ و برگ در بیاورد، بخشکد
خشکیدن
مردن مگر چیست؟
هر دو یک جور هستند
یوسف فکر کرد ممکن است آرام آرام بمیرد
و خودش حالیش نشود

******

در من چیزى کم بود
و در این زندگانى هم چیزى کج بود
میان ما و این زندگانى یک چیزى گنگ ماند
ما دیر آمدیم یا زود
هرچه بود به موقع نیامدیم

******

خوب
جوانی است دیگر
آدمیزاد در سن و سال تو
گاهی به کارهایی دست می‌ زند
که برای خودش به غیر از ضرر چیزی ندارد

******

تب اگرچه تن را نزار می‌ کند
اما گرمایی دیگر گونه می‌ بخشد
ستیز اگرچه خون با خود دارد
اما جان را برمی‌ افروزد و شعله‌ ور می‌ کند
به تب و تاب می‌ افکند
از رخوت برمی‌ کشدش
باژگونه‌ اش می‌ کند
هم در چنین لحظه‌ هایی‌ ست که آدمی
دمی از خود را فراچنگ می‌ آورد
خود را می‌ قاپد، جذب می‌ کند
جانی تازه می‌ گیرد و برای هستی خود بایدی می‌ یابد

******

آدم به یک ورق برگشتن
زندگی‌ اش وارونه می شود

******

آدمیزاد دست کم دو گونه زندگانی می‌ کند
یکی آنکه هست
و دیگری آنکه می‌ خواهد

******

چشم های آدم از زبانش راست‌ تر حرف میزند

******

زمین چون چشم یتیمی حسرت‌ زده بود
پهن، بی‌ پایان و بی‌ گناه
پاسخ هر نیاز یادی بود که سینه به سینه بیابان را می‌ مالاند
خار و خسش را می‌ روفت و به همراه تا هر سوی می‌ برد

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا