گزیده اشعار زیبای وحدت کرمانشاهی شاعر عصر قاجار

شعرهای زیبا از وحدت کرمانشاهی
شعرهای زیبا از وحدت کرمانشاهی

گزیده ای از زیباترین شعرهای طهماسب‌ قلی بن رستم کلهر کرمانشاهی متخلص به وحدت کرمانشاهی و ملقب به افصح‌ المتکلمین، عارف و شاعر عصر قاجاریه برای پست، کپشن و استوری اینستاگرام

***

مگذارید قدم بیهده در وادی عشق
کاندر این مرحله بسیار نشیب است و فراز

******

دل بی تو تمنا نکند، کوی منا را
زیرا که صفایی نبود بی تو صفا را
چون حسن و جمال تو بود موهبت از حق
دیدار تو توجیه کند روز لقا را
روشن شود از پرتو انوار حقیقت
از لوح دل ار پاک کنی رنگ ریا را
البته دمی منحرف از قبله نگردد
هر سوی بگردانی اگر قبله‌ نما را
شک نیست که باشد اگرت دیده حق‌ بین
هرجا نگری می‌ نگری وجه خدا را
در عاشقی و مهر و وفا بایدت ای‌ دوست
آموخت ز جان‌ باختگان رسم وفا را
از نای تو بر گوش رسد نغمه ی توحید
چون وحدت اگر ساز کنی شور و نوا را

******

دیوانه کرده است مرا عشق روی یار
از تن ربوده تاب و توان و ز دل قرار
هر ملک دل که لشکر عشقش خراب کرد
بیرون کشید عقل و ادب رخت از آن دیار

******

رسید موسم پیری گذشت دور جوانی
چه خواهی ای دل غافل از این سراچه فانی
به هوش باش که دنیا پلی‌ است در ره عقبا
در این رهند همه رهگذر ز عالی و دانی

******

می خور که هر که می نخورد فصل نوبهار
پیوسته خون دل خورد از دست روزگار

******

هر دلی کز تو شود غمزده آن دل شادست
هر بنایی که خراب از تو شود آبادست

******

ز یمن عشق شبم را نمود چون شب عید
هلال‌ وار چو بنمود گوشه ی ابرو
بیا بیا که ز یاد تو آن چنان مستم
که مست می‌ شود از من شراب و جام و سبو
به خویش هرچه نظر می‌ کنم تو می‌ بینم
که خالی از تو نبینم به خویش یکسر مو

******

درخت خشک ز سعی و عمل ثمر ندهد
مکن تلاش و حذر کن ز سعی بی‌ حاصل

******

عشق به یک سو فکند پرده چو از روی ذات
شد ز میان غیر ذات جمله فعل و صفات
هر من و مایی که هست می‌ رود اندر میان
چون که به آخر رسید سلسله ی ممکنات
دست ز هستی بشوی تا شودت روی دوست
جلوه‌ گر از شش جهت گرچه ندارد جهات
همرهی خضر کن، در ظلمات فنا
ور نه به خود کی رسی بر سر آب حیات
هر که به لعل لبش خضر صفت پی برد
یافت حیات ابد رست ز رنج ممات
سر به ارادت بنه در قدم رهروی
کز سخن دلکشش حل شودت مشکلات
بعد چهل سال زهد وحدت پرهیزکار
ترک حرم کرد و گشت معتکف سومنات

******

چنان از باده عشق تو مستم
که از ما مست گردد آب انگور
گرفتار کمند زلف جانان
نداند شادی از غم ماتم از سور

******

سفر وادی عشق است و خطرها در پیش

******

کردیم عاقبت وطن اندر دیار عشق
خوردیم آب بی خودی از جویبار عشق
مستان عشق را به صبوحی چه حاجت است
زیرا که درد سر نرساند خمار عشق
سی سال لاف مهر زدم تا سحرگهی
وا شد دلم چو گل ز نسیم بهار عشق

******

رخی چو لاله و زلفی چو مشک تر داری
لبی چو غنچه دهانی پر از شکر داری
ز تنگی دهن غنچه عقل حیران است
ولی ز غنچه دهانی تو تنگ‌ تر داری
تو را که گوش به نای نی است و نغمه چنگ
چه سان ز ناله شب‌های من خبر داری
به دست هجر سپردی مگر عنان وصال
که رنگ زرد و لب خشک و چشم تر داری
به راه عشق سبکبار باش کاندر پیش
هزار وادی پر خوف و پر خطر داری
چو سالکان طریقت به کوی عشق درآی
به دل اگر نه غم از ترک پا و سر داری
به امر دوست اگر سر نهی به حکم قضا
برون ز عالم جان عالمی دگر داری

******

پروانه گر ز عشق بسوزد عجب مدار
کآتش زند به خرمن هستی شرار عشق

******

شانه‌ ام خم گشت زیر بار غم‌ ها باز هم
هر دم از هر سوی آید روی غم‌ هایم غمی
آتش دل را نشاند قطره اشکی بلی
گل شود شاداب و خندان در چمن از شبنمی
بر کشد از دل خروش از موج اشکم وحدتا
گر کسی دیده‌ ست امواجی خروشان از یمی

******

یاس را هرگز مباد ای دوست در دل ره دهی
زان که در این راه می‌افتی به چاه گمرهی
نا امیدی می‌ کند محرومش از الطاف حق
گر کسی را نیست از الطاف یزدان آگهی
از عدم یک گام نبود بیش تا ملک قدم
همچنین یک گام باشد از گدایی تا شهی
گشته زندانی مخوف از بهر دانایان محیط
فتنه‌ ها از ابلهان خیزد امان از ابلهی
مقصد از خلق بشر عرفان حق بود از ازل
ساغر وحدت مباد از باده عرفان تهی

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا
نسرین
نویسنده، مترجم و علاقه مند به موضوعات سبک زندگی، فرهنگ و هنر و سرگرمی