گزیده بهترین اشعار زیبا و عاشقانه امیر خسرو دهلوی [ناب و کوتاه!]

اشعار عاشقانه و زیبا امیر خسرو دهلوی
اشعار عاشقانه و زیبا امیر خسرو دهلوی

گلچینی از بهترین شعرهای معروف و عاشقانه امیر خسرو دهلوی برای بیو، کپشن و پروفایل!

***

اشعار کوتاه امیر خسرو دهلوی

رفت یار و آرزوی او زجان من نرفت..

******

غم مخور، ای دل که باز ایام شادی هم رسد
هر کجا دردی ست آن را عاقبت مرهم رسد

******

ابر می بارد و من می شوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا

ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا

******

جهان بی عشق سامانی ندارد
فلک بی میل دورانی ندارد
نه مردم شد کسی کز عشق پاکست
که مردم عشق و باقی آب و خاکست

******

گل نو رسید و بویی ز بهار من نیامد
چه کنم نسیم گل را که ز یار من نیامد

******

جان است آن یار نکو، رفته دل خسرو در او
گر دل نرفته است این بگو، این گو که جان من کجا

******

لذت وَصل نداند مگر آن سوخته ای
که پس از دوریِ بسیار به یاری برسد…

******

جانم برون آمد ز غم، آخر به جانان کی رسم؟
عقلم نماند و هوش هم، بر نازنینان کی رسم؟

******

شعرهای عاشقانه امیر خسرو دهلوی

بهترین اشعار امیر خسرو دهلوی
بهترین اشعار امیر خسرو دهلوی

دل ز تن بردی و در جانی هنوز
دردها دادی و درمانی هنوز

آشکارا سینه‌ام بشکافتی
همچنان در سینه پنهانی هنوز

ملک دل کردی خراب از تیغ ناز
واندرین ویرانه سلطانی هنوز

هر دو عالم، قیمت خود گفته‌ای
نرخ بالا کن که ارزانی هنوز

ما ز گریه چون نمک بگداختیم
تو ز خنده شکرستانی هنوز

جان ز بند کالبد آزاد گشت
دل به گیسوی تو زندانی هنوز

پیری و شاهدپرستی هم خوشست!
خسروا تا کی پریشانی هنوز؟

******

خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا
گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا

گر سرم در سر سودات رود نیست عجب
سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا

ز آب دیده که به صد خون دلش پروردم
هیچ حاصل بجز از خون جگر نیست مرا

بی رخت اشک همی بارم و گل می کارم
غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرا

محنت زلف تو تا یافت ظفر بر دل من
بر مراد دل خود هیچ ظفر نیست مرا

بر سر زلف تو زانروی ظفر ممکن نیست
که تواناییی چون باد سحر نیست مرا

دل پروانه صفت گر چه پر و بال بسوخت
همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا

غم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم
که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا

تا که آمد رخ زیبات به چشم خسرو
بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مرا

******

عشق تو هر لحظه فزون می شود
دل ز غمت قطره خون می شود
در هوس سلسله زلف تو
عقل مبدل به جنون می شود
روی تو نادیده مه چارده
بنگرش از غصه که چون می شود
گمشدگان را به طریق نجات
مهر رخت راهنمون می شود
بس که گران است سر از جام عشق
زیر سرم دست ستون می شود
عالمی از مستی چشمت خراب
چشم تو خود مست کنون می شود
عشق تو ورزیم که سلطان عقل
در کف عشق تو زبون می شود
شوق تو جوییم که از بار آن
قیامت افلاک نگون می شود
در دل خسرو نگر آن آتش است
کز دهنش دود برون می شود

******

باغ در ایام بهاران خوش است
موسم گل با رخ یاران خوشست
چون گل نوروز کند نافه باز
نرگس سرمست در آید به ناز

******

اشعار غمگین امیر خسرو دهلوی

ای معدن ناز، ناز تا کی؟
بر من در تو فراز تا کی؟

در حسرت یک نظر بمردیم
چشم تو به خواب ناز تا کی؟

تو ابروی خویش می پرستی
در قبله کج نماز تا کی؟

شمعم خوانی و سوزیم زار
بر سوخته ها گداز تا کی؟

بس نیست هلاک من به زلفت
دیگر شب من دراز تا کی؟

تیری که بر سینه خورد محمود
در کشمکش ایاز تا کی؟

بخل تو برای نیم بوسی
بر خسرو پاک باز تا کی

******

بسیار خوبان دیده ام
اما تو چیز دیگری…

******

ما ز گریه چون نمک بگداختیم
تو ز خنده شکرستانی هنوز

جان ز بند کالبد آزاد گشت
دل به گیسوی تو زندانی هنوز

پیری و شاهد پرستی هم خوشست!
خسروا تا کی پریشانی هنوز؟

******

اشعار بلند امیر خسرو دهلوی

بشکفت گل‌ها در چمن، ای گلسِتان من بیا
سرو ایستاده منتظر، سرو روان من بیا

از گریه من هر طرف، پر لاله و گل شد زمین
وقتی به گلگشت، ای صنم، در گلسِتان من بیا

حیف است دیدن بی‌رُخَت، در بوستان آخر گهی
ای گل، نهان از باغبان در بوستان من بیا

هر طره تو آفتی، هر نرگس تو فتنه‌ای
گرچه بلای عالمی، از بهر جان من بیا

تلخی که گویی نیست آن از تلخی هجرت فزون
با این همه تلخی خود، شکّرفِشان من بیا

دانی که هستم در جهان من خسرو شیرین‌زبان
گر نایی از بهر دلم، بهر زبان من بیا

******

گل من سبزه زاری کرد پیدا
زمانه نوبهاری کرد پیدا

در این موسم که از تأثیر نوروز
جهان نو روزگاری کرد پیدا

ز کوه ابر سنگ ژاله افتاد
زر گل را، عیاری کرد پیدا

شدم موی و فرو رفتم به رویش
همانم خارخاری کرد پیدا

نهانی خارخاری داشت آن شوخ
به حمدالله که باری کرد پیدا

ببین خسرو، اگر جانت به کار است
که جان را باز کاری کرد پیدا

******

ای نسیم صبحدم، یارم کجاست
غم ز حد بگذشت، غمخوارم کجاست

خواب در چشمم نمی آید به شب
آن چراغ چشم بیدارم کجاست

دوست گفت آشفته گرد و زار باش
دوستان، آشفته و زارم، کجاست

نیستم آسوده و کارش دمی
یار، آن آسوده از کارم، کجاست

تا به گوش او رسانم حال خویش
ناله های خسرو زارم کجاست

******

شعر زیبا از امیر خسرو دهلوی

بیا بیا که مرا طاقتِ جدایی نیست
رهامکن که دلم را زِ غم، رهایی نیست

******

صبا آمد ولی دل باز نامد
غریب ما به منزل باز نامد

دل مارفت با محمل نشینی
رود جان هم که محمل باز نامد

به عشقم مست بگذارید زیراک
کس از میخانه عاقل باز نامد

نصیحت زندگان را کرد باید
کز افسون مرغ بسمل باز نامد

******

ناله را هر چند می خواهم که پنهان بر کشم
سینه می گوید که من تنگ آمدم فریاد کن…

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا
نسیم
نویسنده و طراح گرافیک سایت، علاقه مند به فتوشاپ، نویسندگی و سئو