گزیده بهترین اشعار عاشقانه هوشنگ ابتهاج (سایه)

بهترین شعرهای هوشنگ ابتهاج برای پروفایل
بهترین شعرهای هوشنگ ابتهاج برای پروفایل

گلچینی از زیباترین شعرهای عاشقانه و احساسی هوشنگ ابتهاج (سایه) همراه با عکس نوشته های زیبا از اشعار کوتاه وی برای پروفایل

***

خواست تنهاییِ ما را به رُخِ ما بکشد
تَنه ای بر درِ این خانه ی تنها زد و رفت

******

نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریه ی طوفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت

******

دو بیت شعر از هوشنگ ابتهاج

عاشق منم كه يار به حالم نظر نكرد
ای خواجه درد هست و لیكن طبیب نیست
در كار عشق او كه جهانیش مدعی است
اين شكر چون كنیم كه ما را رقیب نیست

******

گر جهان از عشق، سرگشته است و مست
جان مست عشق بر من عاشق است

******

چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

******

چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری

******

حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست
آه ازین درد که جز مرگ منش درمان نیست
این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر
انتظار مددی از کرم باران نیست

******

تک مصرع عاشقانه هوشنگ ابتهاج

اشعار عاشقانه هوشنگ ابتهاج
اشعار عاشقانه هوشنگ ابتهاج

دانی که آرزوی توست، تنها در دلم

******

چرا پنهان کنم؟عشق است و پیداست
درین آشفته اندوه نگاهم
تو را می خواهم ای چشم فسون بار
که می سوزی نهان از دیرگاهم

******

تو می روی و دل ز دست می رود
مرو که با تو هر چه هست می رود
دلی شکستی و به هفت آسمان
هنوز بانگ این شکست می رود
کجا توان گریخت زین بلای عشق
که بر سر من از الست می رود
نمی خورد غم خمار عاشقان
که جام ما شکست و مست می رود
از آن فراز و این فرود غم مخور
زمانه بر بلند و پست می رود
بیا که جان سایه بی غمت مباد
وگرنه جان غم پرست می رود
شب غم تو نیز بگذرد ولی
درین میان دلی ز دست می رود

******

نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری

******

عاشق منم كه يار به حالم نظر نكرد
ای خواجه درد هست و لیكن طبیب نیست
در كار عشق او كه جهانیش مدعی است
اين شكر چون كنیم كه ما را رقیب نیست

******

نگاهت می کنم خاموش و خاموشی زبان دارد
زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد
چه خواهش ها در این خاموشی گویاست نشنیدی؟
تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد
بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم
زبان بازی به حرف و صوت معنی را زیان دارد

******

تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد
هر تنگ حوصله را طاقت این توفان نیست

******

مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا
سایه او گشتم و او برد به خورشید مرا
جان دل و دیده منم، گریه خندیده منم
یار پسندیده منم، یار پسندید مرا

******

خرابم می کنی اما، خرابی با تو می ارزد

******

تک بیت های هوشنگ ابتهاج

ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست

******

برداشت آسمان را
چون کاسه ای کبود
و صبح سرخ را
لاجرعه سر کشید
آنگاه خورشید در
تمام وجودش طلوع کرد

******

خوشا صبحی که چون از خواب خیزم
به آغوش تو از بستر گریزم
گشایم در به رویت شادمانه
رخت بوسم، به پایت گل بریزم

******

شعر ارغوان هوشنگ ابتهاج

ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی‌ ست هوا؟ یا گرفته‌ است هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می‌ بینم دیوار است
آه این سخت سیاه آن چنان نزدیک است
که چو بر می‌ کشم از سینه نفس
نفسم را بر می‌ گرداند ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی میماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانی‌ ست
نفسم می‌ گیرد که هوا هم اینجا زندانی‌ ست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
باد رنگینی در خاطر من
گریه می‌ انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می‌گرید
چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو می‌ ریزد
ارغوان این چه رازی‌ ست که هر بار بهار
با عزای دل ما می‌ آید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می‌ افزاید؟ ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درد غم می‌ گذرند؟ ارغوان خوشه خون
بامدادان که کبوترها بر لب پنجره باز سحر غلغله می‌ آغازند
جان گل رنگ مرا بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من

******

باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم
آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم
خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست
تا فتنه ی خیال تو برخاست در دلم
خاموشی لبم نه ز بی دردی و رضاست
از چشم من ببین که چو غوغاست در دلم
من نای خوش نوایم و خاموشم ای دریغ
لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم
دستی به سینه ی من شوریده سر گذار
بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم
زین موج اشک تفته و طوفان آه سرد
ای دیده هوش دار که دریاست در دلم
باری امید خویش به دلداری ام فرست
دانی که آرزوی تو تنهاست در دلم
گم شد ز چشم سایه نشان تو و هنوز
صد گونه داغ عشق تو پیداست در دلم

در ادامه : تک بیتی های عاشقانه هوشنگ ابتهاج

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا
نسرین
نویسنده، مترجم و علاقه مند به موضوعات سبک زندگی، فرهنگ و هنر و سرگرمی