متن در مورد شمعدانی پشت پنجره
من از تمام این دنیا
عشق می خواهم و مستی شعر
گل های شمعدانی پشت پنجره
و لبخندهای تو
که تکثیر می کند عشق را به بی نهایت
******
و صبح آغاز بوسه های شمعدانی
در آغوش نور است بر لب حوض
******
شمعدانی شده ام
تا به ساقه ی نازک تنهایی ام
دست می بری بوی خوش دوستت دارم
همه ی ایوان دلم را بر می دارد
******
شمعدانی ها را آب داده ام
بافه ی گیس هایم را شکافته ام
در ایوان ایستاده ام
تو قرار است بیایی
******
از تمام دارایی ها یکی دو گلدان شمعدانی دارم
یک جفت ماهی سرخ دارم
دوچرخه ای یادگار پدربزرگ
یک مداد دندان زده چند تایی شعر
و تا دلت بخواهد دوستت دارم
******
چگونه شانه هایت را شعر نکنم
وقتی که شمعدانی ها را هم
به ضیافت آغوش می کشانند
چه برسد به سر کوچک من
******
اینکه شمعدانی را جانم صدا می زنم
دست خودم نیست
همیشه فکر می کنم که گل ها را
تو به دنیا آوردی
******
موهایت را باز می کنی
انگار شمعدانی ها گل داده اند
عطرش تمام خانه را
******
بماند که بعد از تو
حتی قناری ها هم بهانه گیر شده اند
و شمعدانی لب به آب نمی زند
******
بتکان غبار اندوه را از دل و جان
ایوان را سراسر شمعدانی کاشته ام
بیا، بیا و ببر مرا به سیاره خویش
آنجا که زمستان ندارد
******
تو از بلندی ایوان به باغ می نگری
درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها
به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند
تمام گنجشکان که درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته اند
ترا به نام صدا می کنند
******
شعر در مورد گل شمعدانی
گمان می کنم هر آدمی باید پشت پنجره ی اتاقش
یک گلدان گل شمعدانی داشته باشد
که هر بار گل هایش خشک می شود
و دوباره گل می دهد یادش بیفتد
که روزهای درد هم به پایان می رسند
******
دیشب خوابت را دیدم
صبح
شمعدانی باغچه مان
گل از گلش شکفته بود
******
فکر کردم به شمعدانی های پشت پنجره
به فنجان چای
به دستگیره ی در
به آینه
به دست هایم
و به هرچیزی که رد انگشتانت روی آن ها مانده بود
******
کی می رسی از راه
تا اطلسی ها زیر پاهایت سبز شوند
شمعدانی ها بخندند
عطر یاس تمام شهر را پر کند
و من تب تند تنم را
میان سردی لب هایت بپاشم
و در آرامش آغوشت به خواب روم
🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید
