منتخب رباعیات عرفانی و عاشقانه مولانا [اشعار ناب و غمگین!]

رباعیات غمگین و ناب از مولانا
رباعیات غمگین و ناب از مولانا

گزیده بهترین و زیباترین اشعار رباعی مولانا جلال الدین بلخی که مضمون بیشتر اشعارش عشق و عرفان و خداشناسی می باشد.

***

آن دل که شد او قابل انوار خدا
پر باشد جان او ز اسرار خدا
زنهار تن مرا چو تنها مشمر
کو جمله نمک شد به نمک‌ زار خدا

******

آن کس که ترا نقش کند او تنها
تنها نگذاردت میان سودا
در خانه تصویر تو یعنی دل تو
بر رویاند دو صد حریف زیبا

******

زان آب که چرخ از آن بسر می‌ گردد
استاره جانم چو قمر می‌ گردد
بحریست محیط و در وی این خلق مقیم
تا کیست کز این بحر گهر می گردد

******

از آتش عشق در جهان گرمی‌ ها
وز شیر جفاش در وفا نرمی‌ ها
زان ماه که خورشید از او شرمنده‌ ست
بی‌ شرم بود مرد چه بی‌ شرمی‌ ها

******

ای شب، شادی همیشه بادی شادا
عمرت به درازی قیامت بادا
در یاد من آتشی از صورت دوست
ای غصه اگر تو زهره داری یادا

******

پرورد به ناز و نعمت آن دوست مرا
بر دوخت مرقع از رگ و از پوست مرا
تن خرقه و اندر او دل ما صوفی
عالم همه خانقاه و شیخ اوست مرا

******

تا از تو جدا شده است آغوش مرا
از گریه کسی ندیده خاموش مرا
در جان و دل و دید فراموش نه‌ ای
از بهر خدا مکن فراموش مرا

******

عاشق همه سال مست و رسوا بادا
دیوانه و شوریده و شیدا بادا
با هشیاری غصه هر چیز خوریم
چون مست شویم هرچه بادا بادا

******

عشق تو بکشت ترکی و تازی را
من بنده آن شهید و آن غازی را
عشقت می گفت کس ز من جان نبرد
حق گفت دلا رها کن این بازی را

******

می‌ آمد یار مست و تنها تنها
با نرگس پرخمار رعنا رعنا
جستم که یکی بوسه ستانم ز لبش
فریاد برآورد که یغما یغما

******

امروز چو هر روز خرابیم خراب
مگشا در اندیشه و برگیر رباب
صد گونه نماز است و رکوعست و سجود
آن را که جمال دوست باشد محراب

******

اشعار عربی مولانا

مولای انا التائب مما سلفا
هل تقبل عذر عاشق قد تلفا
این کان ندامتی صدودا و جفا
مولای عفی‌ الله عفی‌ الله عفا

******

عشق غلب القلب و قد صار به
حتی فنی القلب بما جاربه
القلب کطیی خفض الریش به
عشق نتف الریش و قد طار به

******

العین لفقدکم کثیرالعبرات
والقلب لذکرکم کثیرالحسرات
هل یرجع من زماننا ما قدفات
هیهات و هل فات زمان هیهات

******

ای آنکه تو یوسف منی من یعقوب
ای آنکه تو صحت تنی من ایوب
من خود چه کسم ای همه را تو محبوب
من دست همی‌ زنم تو پائی می کوب

******

اندیشه و غم را نبود هستی و تاب
آنجا که شرابست و ربابست و کباب
عیش ابدی نوش کنید ای اصحاب
چون سبزه و گل نهید لب بر لب آب

******

آن جان که از او دلبر ما شادانست
پیوسته سرش سبز و لبش خندان است
اندازه جان نیست چنان لطف و جمال
آهسته بگوئیم مگر جانانست

******

آن را که غمی باشد و بتواند گفت
گر از دل خود بگفت بتواند رفت
این طرفه گلی نگر که ما را بشکفت
نه رنگ توان نمود و نه بوی نهفت

******

آنکس که امید یاری غم داده است
هان تا نخوری که او ترا دم داده است
در روز خوشی همه جهان یار تواند
یار شب غم نشان کسی کم داده است

******

از دوستی دوست نگنجم در پوست
در پوست نگنجم که شهم سخت نکوست
هرگز نزید به کام عاشق معشوق
معشوق که بر مراد عاشق زید اوست

******

امشب منم و طواف کاشانه دوست
می گردم تا به صبح در خانه دوست
زیرا که بهر صبوح موسوم شده است
کاین کاسه سر بدست پیمانه اوست

******

یک شفتالو از آن لب عنابی
پر کرد جهان ز بوی سیب و آبی
هم پرده شب درید و هم پرده روز
از عشق رخ خویش زهی بی‌ آبی

******

مست است خبر از تو و یا خود خبری
خیره است نظر در تو و با تو نظری
درهم شده خانه دل از حور و پری
وز دیده تو از گو شککی می‌ نگری

******

ای گل تو ز لطف گلستان می‌ خندی
یا از دم عشق بلبلان می‌ خندی
یا در رخ معشوق نهان می‌ خندی
چیزیت بدو ماند از آن می‌ خندی

******

دوش از سر عاشقی و از مشتاقی
می‌ کردم التماس می از ساقی
چون جاه و جمال خویش بنمود به من
من نیست شدم بماند ساقی ساقی

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا