دلنوشته های زیبا و عاشقانه زمستانی [متن در مورد فصل سرما!]

دلنوشته زیبا و عاشقانه زمستانی
دلنوشته زیبا و عاشقانه زمستانی

گزیده ای از زیباترین دلنوشته های عاشقانه ی زمستانی و فصل سرما برای پست، کپشن و استوری اینستاگرام

***

نه برف مرا مى ترساند
و نه سرما
ولى در این حجم سنگین تنهایى ام
براى گرم شدن بهانه اى ندارم
جز این که دوستت داشته باشم

******

حس غریبی دارم روزهای برفی
روزهایی ڪہ صورتم از سرما می سوزد
و دست هایم در جیبم هم گرم نمی شود
سر می خورم و می افتم و خودم بلند می شوم
خودم خودم را می تڪانم و ادامہ می دهم
چیزی درون سینہ ام دارد یخ می زند
از بس می گویم تنھایی هم عالمی دارد
تا بھانہ گیری هایش تمام شود
تا دنبال رد پاهایت نباشد
تا همہ اش نگوید تو
همہ اش نگوید اگر تو بودی
این طور می شد و آنطور می شد
حس غریبی دارم روزهای برفی
خیلی غریبانہ تر از روزهای بارانی

******

با من قدم بزن وقتی که دانه های برف آرام زمین را نوازش می کنند
چه ترکیب زیبایی ست وقتی
که دانه های سفید برف بر روی موهای مشکی تو می نشینند
و مرا محو تماشایت می کنند
و زیباتر از آن ترکیب دست های من و توست
وقتی که فاصله ی بین انگشتانم با دست های تو پر می شود
و دیگر سرما معنایی ندارد
وقتی گرمای نگاهت را احساس می کنم
و عشق را از عمق نگاهت می فهمم
با من قدم بزن

******

از تو بنویسم
از سرمای هوا بنویسم
از برف پشت شیشه بنویسم
از چایی که از دهن افتاد بنویسم
از انار دون شده توی ظرف بنویسم
از من منتظر نشسته زیر کرسی بنویسم
از چشمی که به در خشک شد بنویسم
از پاییزی که چند قدم مانده به یغما برسد بنویسم؟
از چی بنویسم؟؟؟ از چی بنویسم که بفهمی وقت اومدنته
بفهمی زمان داره میگذره و فصل ها یکی یکی رد میشن
از چی بنویسم که بفهمی جای خالیت هنوزم خالیه
از چی بنویسم که بفهمی دلتنگتم؟
بفهمی پاییز تموم بشه دلتنگتم

******

من عاشق زمستانم
عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی که سر نخوری
که گونه هایت از سرما سرخ شده است
سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ای
دست هایت در جیبت به هم مچاله شده
معصومانه به زمین خیره ای
چه قدر دوست داشتنی شده ای
حرفم را پس می گیرم
من عاشق زمستان نیستم
عاشق تــوام

******

برف و هوای سرد و زمستان
بهانه ی خوبیست برای گرفتن دست های یار
دلیل موجهیست برای پناه بردن
و آرام گرفتن میان بهشت آغوش دل و دلبر
وگرنه به سرما اگر باشد
با جیب و ژاکت و آتش و چای هم می توان گرم شد

******

مرد مغرور دوست داشتنی ام
این زمستان
این سوز دلچسب
و این هوای نوبرانه
تنها کنار تو با یک فنجان چای گرم میچسبد
که بنشینیم کنار شومینه
و از پشت پنجره هوای زمستان را تماشا کنیم
تو برایم مولانا بخوانی
“ای که در باغ رخش ره بردی
گل تازه به زمستان بستان”
من وجودم لبریز شود از تو
آسمان ذوق کند
برف ببارد
ما بوسه بکاریم
و دنیا بالای سقف خانه ای که آدم هایش ماییم
آهنگ عشق بنوازد
ما برقصیم و یکی شویم در آغوش هم

******

شب به آهستگی
سرما را در محیط تنهایی ام
تزریق می کند
این یعنی من منهای تو
تا قندیل بستنم راهی نیست

******

دلم تنگ می شود گاهی
برای یک دوستت دارم ساده
دو فنجان قهوه ی داغ
سه روز تعطیلی در زمستان
چهار خنده ی بلند
و پنج انگشت دوست داشتنی
که لابلای انگشتانم جای گیرد

******

در خانه من روزهاست برف می بارد
زمستان به بندبند خانه نفوذ کرده
دیوارها یخ بسته اند
شومینه سرما می دهد
اصلا باور کردنی نیست
اما فنجان ها گریه می کنند
وکتابخانه کوچک مان تمام روز را بغض می کند
ببین!
آفتاب نگاهت که نباشد
گرمای حضورت که کم باشد
می شود این
بیا و زندگی را به من بازگردان
لطفا

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا
نسرین
نویسنده، مترجم و علاقه مند به موضوعات سبک زندگی، فرهنگ و هنر و سرگرمی