بهترین اشعار کوتاه شیرکو بیکس شاعر کرد

شعرهای کوتاه و زیبای شیرکو بیکس
شعرهای کوتاه و زیبای شیرکو بیکس

گلچینی از زیباترین اشعار کوتاه و سیاسی شیرکو بیکس شاعر معاصر کرد برای پروفایل، کپشن و استوری!

***

غم مخور پروانه!
به خاطرِ کوتاهیِ عمرت
چراکه دراین چشم برهم زدن
آن قدربه شعر عمر بخشیده‌ای
که به نوح هم بخشیده نشده است
غم مخور پروانه‌ی زیبا!

******

عشق تو بارانى‌ست
که وقتی من تشنه‌ام
و به او پناه مى‌برم
یکباره بند مى‌آید
‏عشق تو بارانى‌ست
که وقتی در خانه‌ام و تشنه نیستم
‏یکباره شروع به باریدن مى‌کند

******

همیشه چشمانت
دو چشمه‌اند در خواب‌هایم
و همین است که
صبح که شعرم بیدار می‌شود
می‌بینم بسترم سرشار از گُلِ عشقِ توست و
نم‌نم گیاه و سبزینه.
عشق تو آفتاب است؛
آنگاه که
درونم طلوع می‌کنی و می‌بینمت.
اِکولالیا در اینستاگرام
آن هنگام هم که می‌روی، نمی‌بینمت.
سایه‌ی تنم می‌شوی و ابر خیالم
پا به پایم راه می‌افتی و
همراهم می‌شوی

******

از ترانه‌ های من اگر
گل را بگیرند
یک فصل خواهد مرد
اگر عشق را بگیرند
دو فصل خواهد مرد
و اگر نان را
سه فصل خواهد مرد
اما آزادی را
اگر از ترانه‌های من،
آزادی را بگیرند
سال، تمام سال خواهد مرد.

******

اشعار کردی شیرکو بیکس با ترجمه

یەکترمان بینیەوە
بەڵام کەی؟!
ئەو وەختەی بەفرانبار لە قژتا و
زەردەپەڕ لە ڕووما و
پاییزێ لە لەشتا و
ئەنگۆرە لە چاوما
هاتبوون
یەکترمان بینیەوە
بەڵام ئاخ
هەر گوێمان بمایە و
یەکترمان نەدیبا!

یکدیگـر را دوباره دیدیم
ولی کی؟!
وقتی که زمستـان در گیسوانت و
غروبی در چهرەام و
خزانی در جسمـت و
غروبی در چشمانم
آشیـان کـرده بودند!!

یکدیگـر را دوباره دیدیم
ولی ای کاش
تنها صـدای هم را می‌شنیدیـم و
سیمـای هم را نمیدیدیـم…!

******

با من بیامیز
ای دختر خاکستر و
ای سرزمینِ آفات
که از شرقِ سرت
شمع و بخورِ مرگم را می‌سوزانند،
که از شرق تنت
شعر و شراره و سرودم را
شکنجه می‌دهند

******

پابرهنه در این شعر قدم نزن
تمام کلماتش خرده‌های شیشه است
چند دقیقه قبل
از بی‌شمار اندوه آینه‌‌ای
افتاد از خیال دست‌هام
شکست بسان غربت‌ام….

******

خوب می دانم که ما ؛
هرگز سهم هم نخواهیم شد !
چونان ریل هایی که هرگز به یکدیگر نمی رسند !
دریغا که اگر بخواهیم اندکی سوی هم آییم ،
واگن دل هایمان واژگونه خواهد شد …
و آنگاه خواهی دید
چه نامه های عاشقانه ای
چه شیشه های عطر و
چه میعادگاه هایی که ویران می شود …

******

شعر شیرکو بیکس در مورد وطن

مگر چه می خواهم از وطن؟
جز لقمه‌ای نان و خیالی آسوده.
چه می‌‌خواهم؟
جز تکه‌ای آ‌فتاب و
بارانی که آهسته ببارد،
جز پنجره‌ای که
رو به عشق و آزادی گشوده شود،
مگر چه خواستم از وطن
که از من دریغش کردند.
آه ای میهن مغموم
وطن از پا افتاده
بدرود
بدرود…

******

تو یک روز نیستی
تمامِ سالی.
تو یک شب
یا یک کتاب و یک قطره نیستی
تو یک نقاشی یا تابلویی بر دیوار نیستی.
اگر دقیقه ای نباشی
ساعت ها از کار می افتند
خانه ها برهوت می شوند
کوچه ها اشک می ریزند
پرندگان، سیَه پوش وُ
شعرها هم نیست می شوند.
تو فقط باد و باران هشتمِ ماه مارس نیستی
تو ای دل انگیزِ شب های تابستانی
گیسوان شب های پاییزی
تو ای سوز بوران عشق
تو نباشی
چه کسی باشد؟!
زن، زن، زن، زن

******

بافنده‌ای
تمام عمر
ترنج و ابریشم می‌بافت
گل می‌بافت
اما وقتی مرد
نه فرشی داشت
و نه کسی
که گلی بر گورش بگذارد.

******

کاش بی هیچ شرطی
برای آخرین بار
تو را در آغوش می کشیدم وُ
آنگاه جان می سپردم

******

قطره قطره
باران مي‌نويسد : گل
نم به نم
دو ديده من مي‌نويسد : تو
چه سال پر باران غريبي
چه اندوه دست و دل بازي
که اين گونه
سنگ به سنگ
سرم را مي‌شکند ، شکوفه مي‌کند
و برگ به برگ
سرانگشتان مرده‌ام را مي‌تاسد ، سياه مي‌کند
و خود همچون گياهکي بي پناه
به باد سپرده مي‌شوم
تا در زمهرير ذهن تو زندگي کنم ، زاده شوم

******

اگر ماه از تو زیباتر بود
هرگز دوستت نمی داشتم

اگر موسیقی
از صدای تو دل انگیزتر بود
هرگز به صدای تو گوش نمی سپاردم

اگر آبشار اندامش از تو
متناسب تر بود
هرگز نگاهت نمی کردم

اگر باغچه از تو
خوشبو تر بود
هرگز تو را نمی بوئیدم

اگر در مورد شعر هم از من بپرسی
بدان

اگر به تو نمی مانست
هرگز نمی سرودمش

******

عشق تو به باد می ماند
وقتی که بخواهم شعله بکشم
می آید و خاموشم می کند.
عشق تو به باد می ماند
همین که شعله کشیدم
می آید و شعله ور ترم می کند…

******

تا روزِ مرگ‌
فرش‌ بافت‌ و گُل‌ کاشت‌
اما هرگز
نه‌ فرشی‌ زیرِ پا داشت‌
نه‌ کسی‌
گُلی‌ بَر مَزارَش‌ گذاشت.

******

عشقت
اگر باران
اینک در زیر آن ایستاده ام؛
اگر آتش
درون آن نشسته ام؛
شعر من می گوید:
در تداوم آتش و باران جاودانه ام …

******

آسمان
همیشه باران را نمی‌نویسد
باران
همیشه رود را،
رود
باغ را،
باغ
گل را،
و من
همیشه شعر … شعر بزرگ خود را … !

******

ناگهان
پرستوهای جان شاعران جهان
پرواز کردند،
چرخی زدند
و بعد به آرامی
فرود آمدند
و در صندوقی نظر کرده آرام گرفتند.
امروز به آن صندوق
پیانو می‌گوییم.

******

در نگاهت
من خلوت تنهایی
و ترانه ی تاکستانی هستم
که درفصل سخاوت زمین
به بار می نشیند

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا
نسیم
نویسنده و طراح گرافیک سایت، علاقه مند به فتوشاپ، نویسندگی و سئو