گزیده اشعار عرفانی شیخ محمود شبستری

شعرهای عرفانی شیخ محمود شبستری
شعرهای عرفانی شیخ محمود شبستری

مجموعه ای از زیباترین اشعار عرفانی و معروف شیخ محمود شبستری عارف و شاعر ایرانی برای کپشن، پروفایل و استوری

***

تک بیت های شیخ محمود شبستری

کدامین فکر ما را شرط راه است
چرا گه طاعت و گاهی گناه است

******

ز دنیا و ز دنیادار شو دور
مباش از بهر دنیا بیش رنجور

******

اگر خار است اگر خرماست بارت
همان باشد قیامت در کنارت

******

و حضرت کرد نام نامه گلشن
شود زو چشم دل‌ها جمله روشن

******

ازین پس کار من یکتاست با دوست
یکی باید دوئی آنجا نه نیکوست

******

به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت

ز فضلش هر دو عالَم گشت روشن
ز فیضش خاک آدم گشت گلشن

******

برای غیر این گفتار بوده است
وگرنه کار من کردار بوده است

******

که باشم من مرا از من خبر کن
چه معنی دارد اندر خود سفر کن

******

مسافر چون بود رهرو کدام است
که را گویم که او مرد تمام است

******

خراباتی شدن از خود رهایی است
خودی کفر است اگر خود پارسایی است
خرابات از جهان بی‌مثالی است
مقام عاشقان لاابالی است

******

بگویم چیست کارم ترک دنیا
بگویم چیست بارم میل عقبی

******

هر آن چیزی که در عالم عیان است
چو عکسی ز آفتاب آن جهان است
جهان چون زلف و خط و خال و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست

******

اشعار گلشن راز شیخ محمود شبستری

نخست از فکر خویشم در تحیر
چه چیز است آن‌که گویندش تفکر؟
کدامین فکر ما را شرط راه است؟
چرا گه طاعت و گاهی گناه است؟

که باشم من؟ مرا از من خبر کن
چه معنی دارد اندر خود سفر کن؟
مسافر چون بُوَد؟ رهرو کدام است؟
که را گویم که او مرد تمام است؟

که شد از سر وحدت واقف آخر؟
شناسای چه آمد عارف آخر؟
اگر معروف و عارف ذات پاک است
چه سودا بر سر این مشت خاک است؟

کدامین نقطه را نطق است، اناالحق؟
چه گویی هرزه‌ای بود آن مزبق؟
چرا مخلوق را گویند واصل؟
سلوک و سیر او چون گشت حاصل؟

وصال ممکن و واجب به هم چیست؟
حدیث قرب و بعد و بیش و کم چیست؟
چه بحر است آن‌که نطقش ساحل آمد؟
ز قعر او چه گوهر حاصل آمد؟

چه جزو است آن‌که او از کل فزون است؟
طریق جستن آن جزو، چون است؟
قدیم و محدث از هم چون جدا شد؟
که این، عالم شد آن دیگر خدا شد؟

******

از آن گلشن گرفتم شمه‌ای باز
نهادم نام او را گلشن راز

در او راز دل گلها شکفته است
که تا اکنون کسی دیگر نگفته است

زبان سوسن او جمله گویاست
عیون نرگس او جمله بیناست

تامل کن به چشم دل یکایک
که تا برخیزد از پیش تو این شک

ببین منقول و معقول و حقایق
مصفا کرده در علم دقایق

به چشم منکری منگر در او خوار
که گلها گردد اندر چشم تو خار

نشان ناشناسی ناسپاسی است
شناسایی حق در حق شناسی است

غرض زین جمله آن کز ما کند یاد
عزیزی گویدم رحمت بر او باد

به نام خویش کردم ختم و پایان
الهی عاقبت محمود گردان

******

نبی چون آفتاب آمد ولی ماه
مقابل گردد اندر «لی مع‌الله»

نبوت در کمال خویش صافی است
ولایت اندر او پیدا نه مخفی است

ولایت در ولی پوشیده باید
ولی اندر نبی پیدا نماید

ولی از پیروی چون همدم آمد
نبی را در ولایت محرم آمد

ز «ان کنتم تحبون» یابد او راه
به خلوتخانهٔ «یحببکم الله»

در آن خلوت‌سرا محبوب گردد
به حق یکبارگی مجذوب گردد

بود تابع ولی از روی معنی
بود عابد ولی در کوی معنی

ولی آنگه رسد کارش به اتمام
که با آغاز گردد باز از انجام

******

معروف ترین شعر شیخ محمود شبستری

به نام آن که اول کرد و آخر
به نام آن که ظاهر کرد و باطن

خداوند منزه پاک و بی عیب
که عالم را شهادت کرد از غیب

به هر وصفی که خوانی در شریعت
در آئی انس میدان در طریقت

توان اندر صفاتش ره بریدن
ولی در ذات او نتوان رسیدن

به دانش در صفاتش ره نیابند
به کلّی سوی ذاتش چون شتابند

بسی گوشند و گویند از صفاتش
ولی عاجز شوند از کنه ذاتش

نبی گفتا صفات او ندانند
که اندر ذات او چون ابلهانند

کسی کو ظن برد کاو هست واصل
یقین دانم ندارد هیچ حاصل

کمال معرفت شد ما عرفناک
از آن گفتند خالصان ما عبدناک

هزاران قرن اگرچه علم خوانند
سزاوار صفاتش هم نخوانند

تفکر را نماند آن جا مجالی
به جز حیرت ندارم هیچ حالی

نخواهم آن چه گوید مرد گمراه
از آن گفتارها استغفرالله

به قدر فهم و عقل خویش گویند
یقین دارم اگر چه بیش گویند

نگویم که چنان و که چنین کرد
که گاهی آسمان و گه زمین کرد

ولی دانم که او از امر واحد
همه موجود کرد و اوست واحد

یکی را در یکی زن هم یکی دان
یکی از ذات پاکش بیشکی دان

نه از روی عدد کز راه وحدت
یکی دانَش نه چون هر یک ز صفوت

بدان دارد که می بینم عیانش
به گفتن در نمی گنجد بیانش

سخن ترسم که در توحید رانم
که در تشبیه و در تعطیل مانم

هر آن چیزی که بتوان گفت این ست
که آن یک آسمان، این یک زمین است

زمین و آسمان اندر بیانش
هر آن چیزی که هست او داد جانش

مر او را می رسد از خلق تحسین
تعالی خالق الانسان من طین

ملائک در مقام خویش هر یک
به علم خویش می دانند بی شک

******

اگر خورشید بر یک حال بودی
شعاع او به یک منوال بودی

ندانستی کسی کین پرتو اوست
نبودی هیچ فرق از مغز تا پوست

جهان جمله فروغ نور حق دان
حق اندر وی ز پیدایی است پنهان

چو نور حق ندارد نقل و تحویل
نیاید اندر او تغییر و تبدیل

تو پنداری جهان خود هست قائم
به ذات خویشتن پیوسته دائم

کسی کو عقل دوراندیش دارد
بسی سرگشتگی در پیش دارد

ز دوراندیشی عقل فضولی
یکی شد فلسفی دیگر حلولی

خرد را نیست تاب نور آن روی
برو از بهر او چشم دگر جوی

دو چشم فلسفی چون بود احول
ز وحدت دیدن حق شد معطل

ز نابینایی آمد راه تشبیه
ز یک چشمی است ادراکات تنزیه

تناسخ زان سبب کفر است و باطل
که آن از تنگ چشمی گشت حاصل

چو اکمه بی‌نصیب از هر کمال است
کسی کو را طریق اعتزال است

رمد دارد دو چشم اهل ظاهر
که از ظاهر نبیند جز مظاهر

کلامی کو ندارد ذوق توحید
به تاریکی در است از غیم تقلید

در او هرچ آن بگفتند از کم و بیش
نشانی داده‌اند از دیدهٔ خویش

منزّه ذاتش از چند و چه و چون
«تَعالیٰ شَانُهُ عَمّا یَقولون»

******

شعری زیبا از شیخ محمود شبستری

همه اجزای عالم چون نباتند
که یک قطره زدریای حیاتند

زمان چون بگذرد بر وی شود باز
همه انجام ایشان همچو آغاز

رود هر یک از ایشان سوی مرکز
که نگذارد طبیعت خوی مرکز

نگر تا قطرۀ باران زدریا
چگونه یافت چندین شکل و اسماء

بخار و ابر و باران و نم و گِل
نبات و جانور، انسان کامل

همه یک قطره بود آخر در اوّل
کزو شد اینهمه اشیاء ممثل

جهان از عقل و نفس و چرخ و اجرام
چو آن یک قطره دان زآغاز و انجام

اجل چون در رسد در چرخ و انجم
شود هستی همه در نیستی گم

تن تو ساحل و هستی چو دریاست
بخارش فیض و باران علم اسماست

خرد غوّاص آن بحر عظیم است
که او را صد جواهر در گلیم است

دل آمد علم را مانند یک ظرف
صدف بر علم دل صوتست با حرف

نفس گردد روان چون برق لامع
رسد زو حرفها در گوش سامع

صدف بشکن ، برون کن درّ شهوار
بیفکن پوست، مغز نغز بردار

لغت با اشتقاق و نحو با صرف
همه گردد همه پیرامن حرف

هر آن کو جمله عمر خود در این کرد
به هرزه صرف عمر نازنین کرد

زمن جان برادر پند بنیوش
به جان و دل برو در علم دین کوش

نگردد علم هرگز جمع با آز
ملک خواهی سگ از خود دور انداز

******

من و ما و تو و او هست یک چیز
که در وحدت نباشد هیچ تمییز

هر آن کو خالی از خود چون خلا شد
انا الحق اندر او صوت و صدا شد

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا
نسیم
نویسنده و طراح گرافیک سایت، علاقه مند به فتوشاپ، نویسندگی و سئو