خلاصه کتاب جنایت و مکافات اثر داستایوفسکی

 عکس کتاب جنایت و مکافات
خلاصه کتاب جنایت و مکافات

خلاصه ای از کتاب جنایت و مکافات | معرفی شخصیت های اصلی | جملات زیبا | درباره نویسنده | بهترین ترجمه های فارسی

کتاب جنایت و مکافات (Crime and Punishment) از رمان های مشهور نویسنده روسی فئودور داستایوفسکی است که اولین بار در سال 1866 در یک مجله ادبی روسی طی چند ماه منتشر شد و بعدها به صورت یک کتاب کامل به چاپ رسید.

این کتاب درد و رنج روحی و معضلات اخلاقی جوان فقیری در سن پترزبورگ را روایت می کند که مرتکب قتل شده است، او که تا قبل از این جنایت گمان می کرد با پول می تواند خود را از فقر رهایی داده و کارهای بزرگی در زندگی اش انجام دهد، بعد از قتل و به دست آوردن پول فراوان همچنان از سردرگمی، ترس و عذاب وجدان رنج می برد.

در ادامه خلاصه ای از این کتاب تاثیرگذار را قرار داده ایم، با کوکا همراه باشید.

خلاصه ای از کتاب جنایت و مکافات

رودیون رومانوویچ راسکولنیکوف یک جوان فقیر است که به دلیل بی پولی دانشگاه را رها کرده است. او اوضاع و احوال بدی دارد، لباس های ژنده به تن می کند و گاهی با خودش حرف می زند اما در عین حال فردی خوش چهره، مغرور و باهوش است.

راسکولنیکوف افکار پیچیده ای دارد و به دلایلی که خود نیز از آن ها خبر ندارد به دنبال انجام یک جنایت است که هنوز از ماهیت و چگونگی انجام آن چیزی نمی داند.

یک روز برای قرض کردن پول نزد یک پیرزن ربا خوار به نام آلینا ایوانونا می رود و ساعتش را به عنوان گرو نزد او می گذارد، سپس در یک کافه با مردی به نام مارملادو آشنا می شود که در حالت مستی شغل خود را رها کرده و پنج روز است که از ترس به خانه اش برنگشته است. به گفته خودش همسری بیمار و دختری به نام سونیا دارد که برای تامین هزینه زندگی خانواده اش به تن فروشی تن داده است.

او با این شخص به خانه اش رفته و پس از آشنایی با همسر او، از نزدیک شرایط بد زندگی آن ها را می بیند.

راسکولنیکوف مادر و خواهری به نام دنیا دارد، مدتی بعد خبر می رسد که خواهرش با یک مقام دولتی به نام لوژین نامزده کرده و قرار است همگی به زودی به سن پترزبورگ نقل مکان کنند. راسکولنیکوف از این مسئله ناراحت می شود و به کافه ای می رود. در آن جا به صورت اتفاقی و با شنیدن صحبت های یک دانشجو درباره پیرزن ربا خوار، انگیزه کافی برای قتل او پیدا می کند.

بعد از برنامه ریزی دقیق، یک شب با تبر به سراغ پیرزن رفته و او را می کشد و زمانی که مشغول جستجوی پول در خانه پیرزن است ناگهان خواهر پیرزن از راه می رسد و راسکولنیکوف او را هم می کشد. سپس بدون آن که دیده شود از آن جا فرار کرده و به خانه اش بر می گردد.

فردای آن روز یک احضاریه از سوی پلیس دریافت می کند که ارتباطی با قتل های روز قبل او ندارد. در اداره پلیس متوجه می شود صاحب خانه اش به خاطر پولی که از او طلبکار است شکایت کرده است. با این حال وقتی صحبت از قتل های شب قبل می شود غش می کند و پلیس به او مشکوک می شود.

راسکولنیکوف بعد از بازگشت به خانه همه چیزهایی که از منزل پیرزن دزدیده در جای خلوت خارج از خانه اش دفن می کند اما بعد از این ماجرا دچار کابوس می شود و به مدت چهار روز در تب و هذیان گویی به سر می برد. در این مدت دوستش، رازومیخین، از او مراقبت کرده و زوسیموف پزشک و زامیوتو که یک کاراگاه پلیس است به او سر می زنند.

اطرافیان او به خوبی متوجه شده اند که راسکولینکوف هنگام صحبت درباره قتل پیرزن و خواهرش بسیار آشفته می شود.

از سوی دیگر لوژین که نامزد خواهرش است به دیدن او می آید و بین آن ها درگیری رخ می دهد. بعد از این اتفاق او به خانه پیرزن می رود و در راه بازگشت با مارملادو روبرو می شود که توسط یک کالسکه زیر گرفته شده، او مارملادو را به خانه اش می برد اما مرد از دنیا می رود.

راسکولنیکوف در خانه مارملادو با سونیا روبرو می شود و پولی که از مادرش دریافت کرده را به او می دهد. او به همراه رازومیخین به خانه خودش بر می گردد و در آن جا با خواهر و مادرش مواجه می شود اما مشاجره ای بین آن ها رخ داده و راسکولنیکوف از خواهرش می خواهد لوژین را ترک کند.

در این میان رازومیخین که با دیدن دنیا عاشقش شده به بهبود رابطه راسکولنیکوف و خانواده اش کمک می کند اما راسکولنیکوف هنوز اصرار دارد دنیا از لوژین جدا شود، به همین دلیل دنیا پیشنهاد می کند در دیدار بعدی با نامزدش، برادرش نیز حضور داشته باشد.

سونیا راسکولنیکوف را به مراسم یادبود پدرش دعوت می کند اما در راه بازگشت به خانه مرد عجیبی به نام سویدریگیلو او را تعقیب می کند، او کارفرمای سابق دنیا است و قصد دارد نظر دنیا را به خودش جلب کند.

راسکولنیکوف به بهانه برگرداندن ساعتی که به عنوان گرو نزد پیرزن ربا خوار مانده بود با پتروویچ که مسئول تحقیقات قتل و از بستگان رازومیخین است ملاقات می کند اما احساس می کند پتروویچ به او مشکوک شده است. در راه بازگشت به خانه مردی در خیابان او را قاتل خطاب می کند و راسکولنیکوف همان شب دچار کابوس می شود.

صبح روز بعد یک غریبه به نام سویدریگیلو در خانه اش است که به او می گوید بهتر است دنیا نامزدی اش را با لوژین به هم بزند و در عوض پول هنگفتی دریافت کند. راسکولنیکوف پول را قبول نمی کند و با توجه به حرف های آن مرد به سلامت عقلش شک می کند.

او به همراه رازومیخین به قرار ملاقات با لوژین می رود و در این حین دوستش می گوید که مطمئن است پلیس به او مظنون شده است.

لوژین که از حضور راسکولنیکوف ناراحت شده با او بحث می کند، در نهایت دنیا نامزدی اش را به هم زده، لوژین آن جا را ترک می کند و رازومیخین که از این مسئله خوشحال شده شروع به صحبت درباره برنامه هایش می کند اما راسکولنیکوف با ناراحتی از آن جا می رود و رازومیخین از رفتار او پی می برد که دوستش واقعا در قتل ها دست داشته است.

راسکولنیکوف صبح روز بعد به دیدار پتروویچ می رود، پتروویچ هنوز به او شک دارد و سر این مسئله مشاجره ای بین آن ها رخ می دهد در حالی که شخصی به نام نیکولای به اتهام قتل پیرزن و خواهرش در زندان است و به قتل ها اعتراف کرده است.

مراسم یادبود فرا می رسد و راسکولنیکوف در مسیر رفتن به مراسم، با مرد مرموزی که قبلا او را قاتل خوانده بود روبرو می شود و مطمئن می شود که او اطلاعات کمی درباره پرونده قتل دارد.

لوژین که از راسکولنیکوف متنفر شده و به دنبال انتقام است پس از ملاقات با سونیا، به او مقداری پول می دهد اما در مراسم یادبود، دختر بیچاره را متهم به دزدیدن پول هایش می کند. سونیا سعی می کند از خودش دفاع کند اما کسی حرفش را قبول نمی کند تا این که هم اتاقی لوژین که از ماجرا خبر دارد واقعیت را فاش و سونیا نجات پیدا می کند.

آن شب، راسکولنیکوف با سونیا درباره قتل هایی که انجام داده صحبت می کند و سونیا او را تشویق می کند تا خودش را تحویل پلیس دهد اما به او خبر می دهند مادرش دچار جنون شده و در خیابان ها مشغول رقص و آواز است، سونیا به سرعت به جستجوی مادرش می رود.

مادر سونیا که حال و روز خوشی ندارد از دنیا می رود و سویدریگیلو اعلام می کند هزینه مراسم خاکسپاری و مراقبت از فرزندان او را به عهده می گیرد. او به راسکولنیکوف نیز می گوید که از قتل ها خبر دارد.

راسکولنیکوف دچار سرگردانی می شود، از یک سو رازومیخین درباره ناراحتی که او برای مادر و خواهرش ایجاد کرده صحبت می کند و از سوی دیگر پتروویچ برای عذرخواهی نزد او می آید اما در بین حرف هایش می گوید مطمئن است راسکولنیکوف قاتل است ولی مدارک کافی ندارد و این که اگر خودش به قتل اعتراف کند جرمش سبک تر خواهد شد.

سویدریگیلو که هنوز عاشق دنیا است با یک دختر شانزده ساله نامزد کرده است، او به دیدن دنیا می رود و از او تقاضای روابط نامشروع می کند، دنیا زیر بار نمی رود بلکه اسلحه ای به سویش گرفته و چندین بار شلیک می کند اما هیچ یک به او برخورد نمی کند.

سویدریگیلو که فهمیده دنیا تا این حد از او متنفر است صبح روز بعد خودکشی می کند در حالی که سه هزار روبل برای دنیا و پانزده هزار روبل برای نامزدش به جا گذاشته است.

راسکولنیکوف تصمیم می گیرد به قتل ها اعتراف کند و بعد از دیدار مادر و خواهرش و هدیه دادن یک صلیب به سونیا به اداره پلیس می رود. در آن جا خبر خودکشی سویدریگیلو را می شنود و یک لحظه از اعتراف پشیمان می شود اما در نهایت این کار را انجام می دهد.

یک سال و نیم  بعد راسکولنیکوف در زندان است در حالی که به دلیل شرایط روحی، اعتراف داوطلبانه و کارهای خوب گذشته حکم اعدامش به هشت سال کار سخت در سیبری کاهش یافته است.

سونیا به شهر دیگری نقل مکان کرده اما به طور مرتب به ملاقات او می آید، مادرش با زندانی شدن او از دنیا رفته و رازومیخین با خواهرش ازدواج کرده است.

در پایان راسکولنیکوف مغرور می داند عاشق سونیا است و به خاطر جرم هایی که کرده پشیمان است.

بیشتر : زیباترین سخنان و جملات معروف داستایوفسکی

معرفی شخصیت های اصلی کتاب جنایت و مکافات

  • راسکولنیکوف: قهرمان داستان است، مردی بی بضاعت و فوق العاده مغرور که جریان کتاب حول درگیری های درونی او می چرخد، از تردید در این که آیا آن پیرزن را بکشد تا این که آیا به قتل اعتراف کرده و به دنیای درستی برگردد یا نه. او در سراسر رمان بیمار است و احساس انزجار از خود این مسئله را تشدید می کند.
  • سونیا: عشق راسکولنیکوف است که برای تامین هزینه های زندگی خود و خانواده اش مجبور به کارهای غیر اخلاقی شده است. او فردی صبور و خجالتی است و ایمان مذهبی شدید خود را حفظ کرده است. سونیا تنها کسی است که راسکولنیکوف رابطه معنا داری با او دارد.
  • دنیا: خواهر راسکولنیکوف است که به اندازه برادرش باهوش، مغرور و خوش چهره می باشد و در کنار آن رفتار اخلاقی و دلسوزانه ای نیز دارد. او دختری شجاع و قاطع است تا جایی که وقتی نامزدش به خانواده اش توهین می کند نامزدی اش را به هم می زند و یا در بخش های پایانی کتاب به سوی سویدریگیلو شلیک می کند.
  • سویدریگیلو: کارفرمای سابق و فاسد دنیا است که تقریبا تا پایان رمان احساس می کند به دنیا علاقه دارد. مرگ همسرش او را بخشنده کرده اما در طول کتاب حضور تهدید کننده ای برای دنیا و راسکولنیکوف محسوب می شود.
  • رازومیخین: دوست راسکولنیکوف است که سعی می کند با فقر خود نه با کمک گرفتن از دیگران بلکه با کار بیشتر برخورد کند. او خنثی کننده شخصیت راسکولنیکوف است و با رفتار دوستانه و مهربان خود نشان می دهد که دوستش چقدر خود را از جامعه دور کرده است.

جملات زیبای کتاب

  • درد و رنج برای یک هوش بزرگ و یک قلب عمیق اجتناب ناپذیر است. به نظر من مردان بزرگ باید غم و اندوه زیادی روی زمین داشته باشند.
  • راه اشتباه رفتن با روش خود بهتر از راه درست رفتن به شیوه دیگران است.
  • هر چه شب تاریک تر باشد ستاره ها روشن تر می شوند، هر چه غم و اندوه عمیق تر باشد خدا نزدیک تر است.
  • برای عمل هوشمندانه به چیزی بیش از هوش نیاز است.
  • من در برابر تو سر خم نکردم بلکه در برابر همه رنج های بشریت سر تعظیم فرود آوردم.
  • قدرت تنها به کسی داده می شود که جرات کند خم شود و آن را بگیرد.
  • تو چه فکر می کنی؟ آیا هزاران عمل خوب یک جنایت کوچک را از بین نمی برد؟

درباره نویسنده کتاب

فئودور داستایوفسکی نویسنده مشهور روسی است که آثار ماندگار متعددی از او در ادبیات جهان به یادگار مانده است. از جمله آثار مطرح داستایوفسکی می توان به قمار باز، برادران کارامازوف، جن زدگان و جنایت و مکافات اشاره کرد.

جنایت و مکافات دومین رمان کامل داستایوفسکی بعد از بازگشت از ده سال تبعید در سیبری است و یکی از برترین دستاوردهای ادبیات جهان محسوب می شود که در ایران توسط مترجم هایی همچون اصغر رستگار، مهری آهی و حمید رضا آتش بر آب به فارسی برگردانده شده است.

در ادامه بخوانید : خلاصه کتاب آنا کارنینا

منابع: sparknoteswikipedia

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا