خلاصه کتاب چه کسی پنیر من را جا به جا کرد؟

خلاصه کتاب چه کسی پنیر من را جا به جا کرد؟
خلاصه کتاب چه کسی پنیر من را جا به جا کرد؟

خلاصه کتاب | تفسیر و تحلیل | جملات طلایی | درباره نویسنده

کتاب چه کسی پنیر من را جا به جا کرد (Who Moved My Cheese?) نوشته اسپنسر جانسون از آثار مشهور در زمینه خود یاری برای سنین مختلف است. نویسنده در این کتاب با طرح یک داستان ساده اما عمیق و قابل تامل سعی کرده درس های مهم زندگی را به مخاطبان خود بیاموزد، نکاتی که با کمک آن ها می توان با مشکلات و ناسازگاری های احتمالی ناشی از تغییرات ناخواسته در زندگی شخصی و کاری مقابله کرد.

این کتاب اولین بار در سال 1998 منتشر و با استقبال خوبی از سوی مردم مواجه شد به طوری که در مدتی کوتاه به یکی از پر فروش ترین کتاب های نیویورک تایمز تبدیل شد و به مدت پنج سال در این جایگاه باقی ماند. جالب است بدانید تاکنون بیش از 26 میلیون نسخه از این کتاب در سراسر دنیا به فروش رفته و بعد از گذشت این همه سال هنوز هم عنوان یکی از پر فروش ترین کتاب ها در این زمینه را یدک می کشد.

در ادامه خلاصه ای از این کتاب الهام بخش قرار داده و به تحلیل و بررسی آن پرداخته ایم، با کوکا همراه باشید.

خلاصه ای از کتاب چه کسی پنیر من را جا به جا کرد

کتاب چه کسی پنیر من را جا به جا کرد چهار شخصیت اصلی دارد که شامل دو موش به نام های اسنیف و اسکری و دو آدم کوتوله به نام های هاو و هم می باشد. آن ها در یک هزار تو زندگی می کنند و برای زنده ماندن باید همیشه به دنبال پنیر بگردند.

موش ها استراتژی بسیار ساده ای برای جستجوی پنیر دارند، آن ها هر یک از مسیرها را چک کرده تا بالاخره مسیری که در آن پنیر وجود دارد را پیدا کنند اما کوتوله ها که از هوش بالایی برخوردار هستند فکر می کنند جستجوی پنیر پیچیده تر از این حرف ها است! آن ها از روش های پیچیده تر برای این منظور استفاده می کنند که بعدا متوجه خواهیم شد در نهایت نتیجه عکس خواهد داشت.

روزی از روزها آن ها در یکی از بخش های هزار تو مقدار زیادی پنیر پیدا می کنند، آن قدر زیاد که به نظر می رسد برای مصرف یک عمر آن ها کافی باشد و دیگر نیازی به جستجوی پنیر بیشتر نداشته باشند.

کوتوله ها که از غذای خودشان مطمئن شده اند و به دستاورد خود افتخار می کنند روزهای بعد دیر از خواب شده و کم کم به داشتن پنیر کافی عادت می کنند. آن ها حتی لانه خود را به مکان نزدیک تر به محل پنیر منتقل می کنند تا راحت تر به آن دسترسی داشته باشند.

در حالی که موش ها اگرچه از پیدا کردن آن همه پنیر خوشحال شدند اما تغییری در سبک زندگی خودشان ایجاد نکردند. آن ها مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار می شدند و غذای خودشان را می خوردند. در عین حال هوشیار بودند و مدام مقدار پنیر را بررسی می کردند که اگر پنیر به اتمام رسید یا ناپدید شد به جستجوی پنیر تازه ادامه دهند.

سرانجام یک روز پنیر ناپدید می شود. موش ها که از قبل خود را آماده چنین روزی کرده بودند بدون چون و چرا شروع به جستجوی منبع غذایی جدید می کنند اما برای کوتوله ها مسئله فرق دارد، آن ها به شدت شوکه می شوند و چون به پنیر قدیمی خودشان عادت کرده اند حاضر نمی شوند برای جستجوی پنیر تازه آن جا را ترک کنند، به جای آن مدام شکایت می کنند که چرا و چه کسی پنیر آن ها را جا به جا کرده است.

آن ها شروع به بررسی علت مسئله می کنند و هم زمان امیدوار هستند پنیر خود به خود در جای قبلی اش ظاهر شود، از سوی دیگر به خاطر این مسئله همه چیز و همه کس به جز خودشان را مقصر می دانند و احساس می کنند در حق آن ها ظلم شده است.

مدتی می گذرد بدون آن که تغییری در وضعیت هاو و هم ایجاد شود. آن ها حتی دیوار را حفاری می کنند که شاید پنیر قدیمی خود را پشت دیوار پیدا کنند اما نتیجه ای ندارد تا این که سرانجام هاو به خودش می آید و تصمیم می گیرد انتظار کشیدن برای پنیر قدیمی را متوقف کرده و در هزار تو به دنبال پنیر تازه بگردد.

هاو در مورد این تصمیم با هم مشورت کرده و سعی می کند او را نیز با خودش همراه کند اما هم هنوز به پنیر قدیمی چسبیده و حاضر نمی شود با هاو برود.

هاو بعد از مدتی جستجو تکه های ریزی از پنیر تازه پیدا می کند و مقداری از آن ها را برای هم می آورد اما هم آن ها را نمی خورد چون فقط پنیر قدیمی اش را می خواهد. او بیش از حد به آن پنیر عادت کرده بود!

هاو به جستجو ادامه می دهد چون این تکه های کوچک پنیر برای زنده نگه داشتن او کافی نیستند. در این مدت به مکان های جدید در هزار تو قدم می گذارد و با غلبه بر ترس هایش درس های زیادی یاد می گیرد، حتی این درس ها را روی دیوارهای مسیرش می نویسد تا هم برای خودش و هم برای هم که ممکن است در آینده به جستجوی پنیر تازه برود انگیزه بخش باشند.

او سرانجام به نقطه جدیدی در اعماق هزار تو می رسد که پنیر زیادی دارد و اسنیف و اسکری مدت ها قبل آن جا را کشف کرده اند!

هاو همه درس هایی که در این مدت آموخته روی دیوار بزرگی یادداشت می کند که عبارتند از:

  • تغییر رخ می دهد؛ پنیر جا به جا می شود
  • تغییر را پیش بینی کنید؛ خودتان را برای زمانی که پنیر جا به جا می شود آماده کنید
  • تغییر را رصد کنید؛ مدام پنیر را بو کنید تا وقتی کهنه شد متوجه آن شوید
  • با تغییرات به سرعت سازگار شوید؛ هر چه سریع تر از پنیر قدیمی دل بکنید زودتر به پنیر تازه خواهید رسید
  • تغییر کنید؛ با جا به جا شدن پنیر شما هم جا به جا شوید
  • از تغییر لذت ببرید؛ ماجراجویی را دوست داشته باشید و از طعم پنیر جدید لذت ببرید
  • آماده تغییر دوباره باشید و باز هم از آن لذت ببرید؛ پنیر دوباره جا به جا خواهد شد …

هاو حالا دیگر به طور منظم قسمت های مختلف هزار تو را جستجو می کند، او مدام مقدار پنیر را زیر نظر دارد تا دیگر تجربه تلخ قبلی تکرار نشود. همچنین متوجه شده در مورد هم بهترین کار این است که اجازه دهد خودش تغییر کرده و راهی به سوی پنیر تازه پیدا کند.

تفسیر و تحلیل کتاب چه کسی پنیر من را جا به جا کرد

به گفته نویسنده پنیر در کتاب نماد هر آن چیزی است که ما انسان ها ممکن است برای رسیدن به آن تلاش کنیم، از پول و شهرت گرفته تا خوشبختی، موفقیت، یک شخص خاص یا هر چیز دیگری که ممکن است مد نظر باشد.

اگرچه نویسنده با دیوار نوشته های هاو در واقع نکات کلیدی کتاب را به خوانندگان منتقل کرده اند اما درس های این کتاب بسیار بیشتر از آن چیزی که است به نظر می رسد. برخی نکات طلایی که با کمی تامل در لا به لای کتاب می توان به آن ها رسید عبارتند از:

  • به خاطر مشکلات زندگی تلخ و تند خو نشوید و دیگران را به خاطر آن ها مقصر ندانید. حتی اگر احساس کنید در وضعیت نا عادلانه ای قرار گرفته اید باید خودتان ابتکار عمل را در دست بگیرید و شرایط را بهبود ببخشید. نشستن در یک جا و احساس قربانی بودن یا دلسوزی نسبت به خود چیزی را عوض نخواهد کرد.
  • انسان ها ذاتا به تنبلی و چسبیدن به عادت های قدیمی خود تمایل دارند. در مورد هم نیز چنین است، او اگرچه سزاوار داشتن پنیر برای کل زندگی اش نبود اما به گذشت زمان و عادت کردن به پنیر قدیمی خودش را متقاعد کرد که این پنیر حق مسلم او بوده است. این یک رفتار کلاسیک انسانی است که باید از آن اجتناب شود.
  • کارها را بیش از حد پیچیده نکنید. برای فرار از کاری که نمی خواهید انجام دهید از عنصر پیچیدگی استفاده نکنید. ما انسان ها می توانیم از مغز خود برای انجام کارهای بسیار پیچیده استفاده کنیم اما این ویژگی گاهی می تواند نتیجه معکوس داشته باشد. گاهی اوقات بهترین راه حل ها بسیار ساده تر از چیزی هستند که فکر می کنید.
  • هم ترجیح داد به جای آن که با سختی ها روبرو شده و به جستجوی پنیر جدید برود از پروسه پیچیده حفاری کردن دیوارها برای پیدا کردن پنیر قدیمی اش استفاده کند، حتما دیده اید برخی افراد به جای ورزش و رژیم غذایی سالم به دنبال رژیم های غذایی سخت و پیچیده برای تناسب اندام هستند.
  • همیشه هوشیار باشید و برای موقعیت های اجتناب ناپذیر آماده شوید، اسنیف و اسکری از نظر ذهنی آماده جستجوی پنیر بودند اما هم و هاو از وضعیت پیش آمده بسیار راضی بودند و در روتین های کهنه خود فرو رفتند.
  • برای اتفاقات پیش بینی نشده و ناشناخته آینده آماده شوید، هم و هاو مطمئن بودند برای کل زندگی خود پنیر دارند و همین باعث شد تنبل شوند. هرگز روی عدم تغییر شرایط حساب نکنید زیرا هیچ وقت نمی دانید چه زمانی ممکن است زندگی روی ناگوارش را به شما نشان دهد، اتفاقاتی همچون جنگ، سیاست ها و بیماری ها ممکن است همه نقشه هایی که کشیده اید را به هم بریزند.
  • گوش به زنگ تغییرات باشید، برای تغییر آماده شوید، با آن ها به سرعت سازگار شوید و از تغییر لذت ببرید. این قوانین ممکن است به نظر ساده یا کلیشه ای به نظر برسند اما طبق شواهد به دست آمده کاملا عملی هستند. شما باید برای تغییر آماده باشید، اگر شغل خوبی دارید بهتر است شبکه ارتباطی خود را گسترش دهید تا برای از دست دادن و حتی اخراج غیر منتظره آماده شوید. بهترین زمان برای آماده شدن زمانی است که مجبور به این کار نیستید.
  • هرگز ذهنیت یک قربانی نداشته باشید. هاو و هم همان کاری را انجام دادند که اکثر انسان ها انجام می دهند و آن این که با گذشت زمان خود را مستحق چیزهایی دانستند که سزاوارش نبودند و زمانی که اوضاع سخت شد همه چیز غیر از خودشان را مقصر می دانستند.
  • نگذارید ترس شما را فلج کند. هاو در طول داستان متوجه شد آن چه انتظار دارد اتفاق بیفتد همیشه بسیار بدتر از چیزی است که واقعا ممکن است اتفاق بیفتد. ترس می تواند شما را فلج کرده و مانع پیشرفت تان شود.
  • نکته آخر این که این کتاب به خوبی نشان داده انسان ها تا چه حد با کمال فاصله دارند، ما خود را گونه ای منطقی، هوشمند و خارق العاده می دانیم زیرا به دستاوردهای خود نگاه می کنیم (اتومبیل ها، هواپیماها، فضا پیماها و …) در حالی که موجوداتی غیر منطقی و احساسی هستیم که می توانیم به راحتی در عادات قدیمی، نا کارآمد و خود تخریب خودمان غرق شویم.

جملات طلایی کتاب

  • زندگی پیش می رود، ما نیز باید همین طور باشیم.
  • اگر نمی ترسیدی چه می کردی؟
  • وقتی بر ترس خود غلبه کنید احساس خوبی خواهید داشت.
  • جستجو در هزار تو ایمن تر از ماندن در موقعیتی است که هیچ پنیری نداشته باشی.
  • حرکت در مسیر جدید به یافتن پنیر تازه کمک می کند.
  • هم! گاهی اوقات همه چیز تغییر می کند و دیگر وضعیت مثل سابق نیست، به نظر می رسد شرایط الان نیز یکی از این موقعیت ها باشد، زندگی همین است، زندگی پیش می رود و ما نیز باید همین کار را بکنیم.
  • هر چه پنیر برای تان مهم تر باشد بیشتر تمایل دارید آن را نزد خود نگه دارید.
  • به نظرم ما در برابر تغییر مقاومت می کنیم چون از آن می ترسیم.

درباره نویسنده کتاب

دکتر پاتریک اسپنسر جانسون پزشک و نویسنده آمریکایی بود که بیشتر به دلیل نوشتن کتاب های تمثیلی خود از جمله کتاب چه کسی پنیر من را جا به جا کرد و همچنین سری کتاب های کودکانه به شهرت رسیده است.

این نویسنده از داستان های ساده و بیان روان برای توضیح عمیق ترین آموزه های زندگی و موفقیت بهره می برده و شاید همین ویژگی از مهم ترین عوامل فراگیر شدن آثارش در سطح جهانی باشد.

از آثار جانسون می توان به کتاب های اولین فروشنده بزرگ دنیا، بله یا خیر، مدیر یک دقیقه ای، یک دقیقه برای خودتان و قله ها و دره ها اشاره کرد. آخرین کتاب این نویسنده با عنوان بیرون از هزار تو دنباله ای بر کتاب چه کسی پنیر من را جا به جا کرد می باشد که در آن به روند مبارزه اش با بیماری سرطان پرداخته است.

این کتاب سال 2018 و بعد از مرگ جانسون (سال 2017) به چاپ رسید.

منابع: willyoulaugh

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا