خلاصه رمان عقاید یک دلقک اثر هاینریش بل

خلاصه رمان عقاید یک دلقک
خلاصه رمان عقاید یک دلقک

معرفی و نقد کتاب عقاید یک دلقک | خلاصه کتاب | جملات زیبا | درباره نویسنده | بهترین ترجمه فارسی

کتاب عقاید یک دلقک (The Clown) یکی از مشهورترین رمان های تاریخ نوشته نویسنده آلمانی هاینریش بل است که سال 1963 منتشر شده است.

داستان این کتاب در دوره پس از جنگ جهانی دوم در آلمان غربی رخ می دهد و شخصیت اصلی و راوی آن یک مرد جوان به نام هانس شنیر (دلقک) است که به عنوان نماد وجدان اجتماعی جامعه به تصویر کشیده شده است.

در ادامه خلاصه ای از این کتاب تاثیر گذار و جملات معروف آن را قرار داده ایم، با کوکا همراه باشید.

معرفی و نقد کتاب عقاید یک دلقک

هاینریش بل که در اکثر آثارش به جنگ جهانی دوم و فضای حاکم بر جامعه طی سال های بعد از جنگ پرداخته است در کتاب عقاید یک دلقک نیز از گفتگوهای بین هانس و خانواده و آشنایانش برای مطرح کردن انتقادات خود نسبت به فضای جامعه و به خصوص مسئولان کلیسا بهره برده است.

داستان کتاب حول و حوش اوضاع اجتماعی، سیاسی و مذهبی دوران جنگ و پس از آن می گردد و در خلال آن درباره روابط عاشقانه، خیانت ها و تاثیر جنگ روی خانواده ها صحبت می کند.

در طول کتاب متوجه می شویم اختلافات مذهبی بین پروتستان ها و کاتولیک ها تاثیر منفی زیادی روی زندگی شخصیت اصلی داستان داشته و رابطه عاشقانه و حتی خانوادگی اش را به هم می ریزد.

در واقع نویسنده کتاب از هر فرصتی برای انتقاد از جامعه کلیسا و قوانین آن ها و همچنین نظام سرمایه داری آن زمان استفاده کرده است.

یکی از نکاتی که در نظرات خوانندگان کتاب ذکر شده این است که به دلیل شاخه های زیاد داستان و شخصیت های متعدد بهتر است در انتخاب مترجم و ناشر کتاب دقت داشته باشید زیرا برخی ترجمه های فارسی کسل کننده و ابهام آمیز هستند.

خلاصه ای از کتاب عقاید یک دلقک

هانس شنیر که او را با عنوان دلقک می شناسیم مرد جوان 27 ساله از خانواده ای بسیار ثروتمند است که بدون کمک خانواده اش زندگی می کند، او از شهری به شهر دیگر سفر می کند و با اجرای نمایش هزینه هایش را تامین می کند.

داستان با بازگشت هانس به شهر زادگاهش یعنی بن آلمان آغاز می شود. او که در یک اجرای ضعیف پایش آسیب دیده مورد نقد و کم لطفی کارفرمایش قرار می گیرد، کارفرمایش برای خیریه فعالیت می کند و علاوه بر کاهش دستمزد هانس باعث می شود اسم و رسمش را از دست داده و نمایش های بعدی اش نیز کنسل شود.

هانس همیشه خودش را یک هنرمند می دانسته، دلقکی که بدون هیچ وابستگی به کلیسا فعالیت می کند. او به شهر بن، جایی که خانواده اش در آن جا زندگی می کنند بر می گردد و در خانه شخصی اش ساکن می شود.

از همین جا است که فلش بک های ذهنی هانس به گذشته اش آغاز می شود و ما از ماجراهای تلخ و شیرینی که در زندگی اش داشته و غم و نفرت ها و خشم هایش آگاه می شویم.

خانواده هانس به خصوص مادرش از پروتستان های متعصب بودند که در طول جنگ خدمات زیادی برای ارتش انجام دادند، آن ها دختر خود یعنی خواهر هانس که هنریتا نام داشت را روانه جنگ کردند و او در جنگ کشته شد.

هانس یک برادر کوچک تر به نام لئو نیز دارد که مدتی قبل به کاتولیک ها پیوسته و در رشته الهیات تحصیل کرده است که به همین دلیل از سوی خانواده اش طرد شده است.

خانواده هانس در دوران جنگ به شدت تحت تاثیر اوضاع جامعه قرار گرفتند. آن ها با وجود ثروت فراوان، بخل عجیبی داشتند و پول و غذای کافی را از فرزندان خود دریغ می کردند. شاید به همین دلیل است که هانس هیچ خاطره شاد و خوبی از گذشته اش ندارد، شاید همین مسئله باعث شد در سن 21 سالگی خانواده اش را ترک کرده و به یک دلقک تبدیل شود.

یکی از مهم ترین خاطرات هانس به آشنایی اش با ماری که یک زن کاتولیک بود بر می گردد، معشوقه ای که بعد از چند سال زندگی مشترک او را ترک کرده بود. آن ها در مدرسه با هم آشنا و با این که از نظر گرایش های مذهبی با هم تفاوت داشتند عاشق هم شدند.

در همان دوران بود که هانس یک بار ماری را دست در دست پسری به نام تسوپفنر می بیند اما ماری می گوید او فقط یک دوست معمولی است.

هانس در سن 21 سالگی با ماری فرار کرد، آن ها هرگز به طور رسمی ازدواج نکردند. یکی از علت های این مسئله این بود که هانس نمی خواست فرزندانش با عقاید کاتولیک بزرگ شوند، با این حال چندین سال بدون فرزند با هم زندگی کردند. ماری این سبک زندگی را گناه آلود می دانست و عقاید کاتولیکش را حفظ کرده بود.

هانس در همه سفرهایش ماری را همراه خود می برد، بعد از پنج سال یک کنفرانس توسط کاتولیک ها در نزدیکی هتل آن ها در یکی از شهرهای آلمان برگزار شد، ماری که دلش هوای جمع کاتولیک ها را کرده بود از هانس خواست تا در آن کنفرانس شرکت کند و هانس قبول کرد.

آخر شب هانس از اجرای نمایش و ماری از کنفرانس به هتل برگشتند و هانس خوابید. صبح روز بعد ماری نامه ای برایش گذاشته و برایش نوشته بود که می خواهد راهی را برود که باید برود. هانس از این ماجرا دلش شکست، به خصوص بعد از این که فهمید ماری قرار است با مرد دیگری به نام تسوپفنر ازدواج کند به افسردگی شدید دچار شد.

او یک ویژگی ماورایی دارد و می تواند از راه تلفن بوها را تشخیص دهد که در کنار افسردگی، سر دردها، رخوت و اصرارش بر این که در زندگی اش تنها یک معشوقه دارد و آن ماری است، زندگی را برای دلقک داستان دشوارتر می کند.

علاوه بر این باورهای خاص و وارونه ای نسبت به دنیا دارد. به عنوان مثال بر این باور است که زنده ها مرده اند و مرده ها زنده، نه آن گونه که پروتستان ها و کاتولیک ها باور دارند.

حالا که هانس به خانه اش برگشته است و آه در بساط ندارد با اقوام و آشنایانش تماس می گیرد تا شاید بتواند پولی جور کند اما کسی نمی تواند به او کمک کند. پدر میلیاردرش به ملاقاتش می آید و پیشنهاد کار با دستمزد نسبتا پایین می دهد اما هانس آن را قبول نمی کند و به پدرش می گوید او و برادرش هرگز بهره ای از ثروت خانوادگی شان نبرده اند.

او در حین تماس های تلفنی با خبر می شود که ماری با عشقش برای ماه عسل به رم رفته است، این خبر او را افسرده تر از قبل می کند. سرانجام با برادرش لئو تماس می گیرد و برادرش که خود در وضعیت مالی بدی به سر می برد قول مقداری پول به او می دهد اما در خلال صحبت ها به هانس می گوید که با تسوپفنر دوست است.

هانس از شنیدن این موضوع به شدت عصبانی می شود و درخواست پول را پس می گیرد. در پایان داستان هانس با گیتار خود به ایستگاه قطار می رود و در حالی که مردم در کلاهش سکه می اندازند به اجرای نمایش می پردازد.

جملات زیبای کتاب

  • بی خداها حوصله ام را سر می برند، چون فقط درباره خدا حرف می زنند!
  • انسان نه قادر به تکرار لحظات است و نه قادر به بیان آن ها.
  • یک چیز مسلّم است، هر کس که آثار هنری جمع می کند هنرمند نیست.
  • برای اولین بار در زندگی ام می دیدم که عادی بودن یعنی چه، یعنی مجبور بودن به انجام کارهایی که میل انسان در آن نقشی ندارد.
  • اگر مردگان می توانستند صحبت کنند دیگر جنگی رخ نمی داد.
  • پشت هر واژه یک جهان کامل پنهان است که باید تصور شود.
  • اگر می خواهی کاری انجام دهی … بلند شو و واقعا انجامش بده!
  • یک کودک هرگز از کودکی مرخصی نمی گیرد، مرخصی گرفتن تا زمانی که اصول نظم پذیرفته نشود آغاز نمی شود.

درباره نویسنده کتاب

هاینریش بل یکی از برجسته ترین نویسندگان آلمانی بعد از جنگ جهانی دوم می باشد که در سال 1972 موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات شده است.

آثار این نویسنده اغلب در حال و هوای دوران پس از جنگ شکل گرفته و قهرمان آن ها از مردم ساده و درماندگان جامعه می باشند. از دیگر کتاب های بل می توان به نان سال های جوانی، آبروی از دست رفته کاترینا بلوم و سیمای زنی در میان جمع اشاره کرد.

این نویسنده سال 1985 در سن 67 سالگی از دنیا رفت.

کتاب عقاید یک دلقک توسط مترجم هایی همچون رضا زارعی و مرتضی سعیدی تبار، محمد اسماعیل زاده و لیلا مدیر به زبان فارسی ترجمه شده است.

منبع: wikipedia

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا