خلاصه رمان مشهور ربه کا اثر دافنه دوموریه

خلاصه داستان کتاب ربه کا
خلاصه داستان کتاب ربه کا

معرفی کتاب ربه کا | خلاصه کتاب | معرفی شخصیت های اصلی | جملات زیبا | درباره نویسنده | بهترین ترجمه

کتاب ربه کا (Rebecca) اثر نویسنده مشهور انگلیسی خانم دافنه دوموریه است که اولین بار در سال 1938 به چاپ رسیده و یکی از پر فروش ترین کتاب های تاریخ محسوب می شود که هرگز چاپ آن متوقف نشده است و بین سال های 1938 تا 1965 حدود 2.8 میلیون نسخه از آن به فروش رسیده است.

داستان کتاب ربه کا با فلش بک به گذشته آغاز می شود و داستان نو عروس جوانی را روایت می کند که بعد از ازدواج با مردی که بیش از بیست سال با او تفاوت سنی دارد با چالش های زیادی روبرو می شود، این مشکلات اغلب ریشه در زندگی قبلی همسرش دارد و در نهایت به افشای رازهای وحشتناک منجر می شود.

در ادامه خلاصه ای از این رمان مشهور قرار داده و به توصیف شخصیت های اصلی آن پرداخته ایم، با کوکا همراه باشید.

معرفی کتاب ربه کا

ربه کا مشهورترین اثر خانم دوموریه است که بسیاری معتقدند از رمان جین ایر شارلوت برونته تاثیر گرفته است.

این کتاب علاوه بر داستان راز آلود و جذاب به دلیل شخصیت خاص خانم دانورس، املاک خیالی ماندرلی و جمله آغازین کتاب به شهرت رسیده است. رمان با جمله مشهور “دیشب خواب دیدم دوباره ماندرلی برگشته ام” آغاز می شود.

ربه کا تاکنون الهام بخش نمایش ها و فیلم های متعدد بوده که از جمله مشهورترین آن ها می توان به نمایش ربه کا با بازی نویسنده کتاب، فیلم ربکا به کارگردانی آلفرد هیچکاک که برنده جایزه اسکار بهترین فیلم شد و بازسازی آن در سال 2020 به کارگردانی بن ویتلی برای نتفلیکس اشاره کرد.

خلاصه ای از کتاب ربه کا

داستان ربه کا از زبان یک زن جوان به عنوان شخصیت اصلی بی نام روایت می شود که در حال حاضر به همراه همسرش ماکسیم دووینتر در اروپا و در هتل های مختلف زندگی می کند اما خاطرات زندگی در خانه ماندرلی در حافظه اش حک شده و یادآوری آن ها داستان کتاب را شکل می دهد.

داستان با مرور خاطره نحوه آشنایی راوی با ماکسیم در مونت کارلو آغاز می شود. او که در آن زمان اوایل دهه بیست زندگی اش را می گذراند به عنوان همسفر و هم صحبت برای یک خانم ثروتمند آمریکایی به نام خانم هاپر کار می کند.

خانم هاپر و راوی داستان در همان هتلی اقامت دارند که ماکسیم دووینتر اتاق گرفته است، او یک مرد ثروتمند انگلیسی حدودا 42 ساله است که همسرش را یک سال پیش از دست داده است.

راوی داستان و ماکسیم در این هتل با هم آشنا شده و طی چند هفته ازدواج می کنند. آن ها بعد از ماه عسل به املاک اجدادی ماکسیم در ماندرلی می روند غافل از این که ابرهای تیره ای بر زندگی مشترک این زوج سایه گسترده اند و همسر اول ماکسیم به نام ربه کا که سال گذشته در اثر یک حادثه قایقرانی فوت شده زندگی راوی داستان را دستخوش اتفاقات غیر منتظره و ناخوشایند می کند.

ربه کا مستخدم وفاداری به نام خانم دانورس داشته که هنوز در املاک ماندرلی است و مسئولیت مراقبت از خانه را بر عهده دارد. او که شخصیتی شیطانی دارد با حرف هایش به شدت راوی داستان را می ترساند و با توصیف های اغراق آمیز خود از ربه کا به راوی داستان می فهماند هرگز از نظر هوش، زیبایی و جذابیت به پای خانم قبلی خانه نخواهد رسید.

خانم دنورس پیوسته در تلاش است تا راوی را از نظر روانی تضعیف کرده و از فرصت های مختلف برای این منظور استفاده می کند، به عنوان مثال هر گاه راوی می خواهد تغییراتی در خانه ایجاد کند خانم دانورس از عملکرد خوب ربه کا در اداره خانه می گوید و به او این احساس را تلقین می کند که فاقد تجربه و دانش لازم برای مدیریت یک ملک بزرگ می باشد.

با این طرز برخورد خانم دانورس و سایر ساکنان خانه، راوی به مرور منزوی می شود و حس می کند هرگز نمی تواند با ربه کا که زنی زیبا، با استعداد و درخشنده بوده رقابت کند و از طرفی این تصور که ماکسیم هنوز عاشق همسر مرده خود است و از ازدواج شتاب زده با او پشیمان شده او را به شدت آزار می دهد.

طبق سنت هر سال، قرار است یک مراسم جشن در ماندرلی برگزار شود و همه ساکنان خانه خود را برای آن آماده می کنند. راوی که به دنبال جلب توجه و رضایت همسرش است به توصیه خانم دانورس لباس زیبایی به تن می کند غافل از این که ربه کا مدتی قبل از مرگ همان پیراهن را به تن کرده و مورد تحسین همگان قرار گرفته است.

راوی با این پیراهن وارد سالن مهمانی می شود اما ماکسیم با دیدن او در این لباس به شدت وحشت زده شده و با عصبانیت به او دستور می دهد لباسش را عوض کند. مدت کوتاهی بعد از مراسم، خانم دانورس که به راوی داستان به عنوان زنی نگاه می کند که سعی دارد جایگاه ربه کا را به دست بیاورد او را تشویق می کند از پنجره عمارت به پایین پریده و خودش را بکشد.

راوی به این کار ترغیب می شود اما درست قبل از پریدن، هیاهویی در خانه ایجاد شده و معلوم می شود زمانی که یک غواص در حال بررسی وضعیت بدنه یک کشتی غرق شده بوه است بقایای قایق ربه کا را پیدا کرده است. جسد ربه کا اگرچه تجزیه شده اما قابل تشخیص می باشد، این در حالیست که مدتی بعد از مرگ ربه کا، ماکسیم جسد زنی را که آب دریا به ساحل آورد شناسایی کرده بود.

این مسئله باعث می شود ماکسیم پرده از راز زندگی قبلی اش بردارد و همه ماجرا را برای همسر دومش تعریف کند، او هرگز ربه کا را دوست نداشته و ازدواج آن ها از سر اجبار بوده است. ربه کا زنی بی رحم و خودخواه بود در حالی که اطرافیان گمان می کردند او یک زن و همسر کامل و فهمیده برای ماکسیم می باشد.

ربه کا در شب مرگش به ماکسیم اعتراف کرد عاشق مرد دیگری بوده و از او باردار می باشد و این که آن بچه را به عنوان فرزند ماکسیم بزرگ خواهد کرد و ماکسیم نمی تواند مانع او شود.

ماکسیم که به شدت از ربه کا عصبانی شده او را به قتل می رساند، سپس جسدش را داخل قایق قرار می دهد و در دریا غرق می کند. راوی اگرچه از حرف های ماکسیم شوکه شده اما با آگاهی از این که همسرش همیشه او را دوست داشته و از ربه کا متنفر بوده احساس بهتری پیدا می کند.

قایق ربکا از آب خارج شده و با بررسی سوراخ های کف قایق مشخص می شود عمدا غرق شده است. دادرسی پرونده را خودکشی اعلام می کند اما معشوق ربه کا که جک فاول نام دارد با این حکم مخالف است و ادعا می کند ربه کا در زمان مرگش هرگز قصد خودکشی نداشته و از یادداشتی که شب قبل از کشته شدنش برای او فرستاده رونمایی می کند.

مشخص می شود ربه کا کمی قبل از مرگ خود با پزشکی به نام بیکر ملاقات کرده و احتمال می رود این دیدار برای تایید بارداری اش بوده است. آن ها به لندن می روند تا با پزشک صحبت کنند اما پس از بررسی ها معلوم می شود ربه کا به بیماری سرطان مبتلا بوده و تنها چند ماه تا مرگش باقی مانده بود، به علاوه با توجه به مشکل زنان هرگز نمی توانسته باردار شود.

ماکسیم متوجه می شود ربه کا پس از اطلاع از زمان مرگش در واقع سعی کرده با تحریک همسرش او را وادار به کشتن خود کند تا از بیماری طولانی مدت و جان دادن در بستر بیماری رهایی پیدا کند. او از هیچ چیز به اندازه مردن در بستر بیماری هراس نداشته است.

بعد از اتمام تحقیقات، ماکسیم با ماندرلی تماس می گیرد و می فهمد خانم دانورس ناپدید شده، به همین دلیل او و راوی با عجله به سمت ماندرلی به راه می افتند اما وقتی به عمارت نزدیک می شوند می بینند املاک ماندرلی در آتش می سوزد و خاکستر می شود.

معرفی شخصیت های اصلی کتاب ربه کا

  • راوی داستان / خانم دووینتر دوم؛ زنی ترسو و ساده لوح از طبقه متوسط جامعه که در اوایل دهه بیست زندگی اش است. اسم کوچک او هرگز در کتاب فاش نمی شود بلکه با عناوینی همچون همسرم، خانم دووینتر، عزیزم و غیره از او نام برده می شود. او اگرچه شخصیت ترسو دارد اما به تدریج در طول رمان بالغ تر می شود و نمی خواهد تا ابد قربانی تاثیر ربه کا روی اطرافیانش بماند بلکه در جایگاه خودش به زنی قدرتمند و قاطع تبدیل می شود.
  • ماکسیم دووینتر؛ مالک کم حرف و بی احساس ماندرلی است که با یک دختر جوان ازدواج می کند اما بعد از ازدواج علاقه کمی به او نشان می دهد. او به دلیل ازدواج نا موفق قبلی با ربه کا از نظر عاطفی آسیب دیده است و مدتی بعد از ازدواج دوم و اعتراف به قتل همسر قبلی به همسر جدیدش ابراز عشق می کند.
  • خانم دانورس؛ سرپرست خانه ماندرلی که زنی سرد و خشن است و از زمانی که ربه کا کودک بوده به عنوان خدمتکار برای خانواده اش کار می کرده و سال ها با او زندگی کرده است. او احساس وفاداری وسواس گونه ای نسبت به ربه کا دارد و همین باعث شده حس بدی در مورد همسر دوم ماکسیم داشته باشد به طوری که بعد از نا کامی در تحقق اهدافش، در پایان داستان ترجیح می دهد خانه را به آتش بکشد تا این که اجازه دهد ماکسیم و همسر جدیدش با عشق و خوشی در آن زندگی کنند.
  • ربه کا دووینتر؛ همسر اول ماکسیم است که یک سال از مرگ او گذشته و همه از زیبایی، کمال و جذابیت او صحبت می کنند اما در واقع نسبت به همسرش بی وفا بوده است. با توجه به توصیفاتی که از او در داستان می شود، از جمله توانایی زیاد در دروغ گویی، جذابیت ظاهری، بی وجدانی و عدم پشیمانی به نظر می رسد از بیماری روانی رنج می برده و همچنین تا حدی سادیسم بوده است. به عنوان مثال خانم دانورس خاطره ای از او تعریف می کند که در دوران نوجوانی به قدری اسب را شلاق می زند که حیوان دچار خونریزی می شود.

جملات زیبای کتاب

  • دیشب خواب دیدم دوباره به ماندرلی رفتم.
  • خوشبختی یک دارایی نیست که بتوان روی آن قیمت گذاشت بلکه یک کیفیت فکر، یک حالت ذهنی است.
  • خوشحالم که تب عشق اول نمی تواند دو بار رخ دهد.
  • ای کاش من یک زن حدودا سی و شش ساله بودم که پیراهنی با ساتن سیاه و یک رشته مروارید به تن دارد.
  • آن چه در ذهن پیچ خورده و پر پیچ و خم زنان جریان دارد هر کسی را گیج خواهد کرد.
  • نظریه ای وجود دارد که زنان و مردان پس از رنج بهتر و قوی تر می شوند.
  • آیا به چشمان من نگاه خواهی کرد و به من خواهی گفت که همین حالا من را دوست داری؟

درباره نویسنده کتاب

دافنه دوموریه نویسنده و نمایشنامه نویس انگلیسی و خالق رمان مشهور ربه کا است. اگرچه رمان های این نویسنده جزو داستان های رمانتیک دسته بندی شده اند اما رنگ و بویی از اتفاقات ماورای طبیعی در آن ها دیده می شود.

از دیگر آثار خانم دوموریه می توان به داستان کوتاه پرندگان، ماری آن، دختر عمویم راشل، روح دوست داشتنی، بلا گردان و مادام دووال اشاره کرد.

کتاب ربه کا در ایران توسط مترجم هایی همچون حسن شهباز، محمد صادق سبط الشیخ، سعید اختری زاده و مریم اسکندری به فارسی ترجمه شده است.

در ادامه بخوانید : خلاصه رمان شرق بهشت

منبع: wikipedia

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا