خلاصه رمان شرق بهشت اثر جان اشتاین بک

خلاصه رمان شرق بهشت
خلاصه رمان شرق بهشت

معرفی و نقد کتاب شرق بهشت | خلاصه کتاب | معرفی شخصیت های اصلی | جملات زیبا | درباره نویسنده | بهترین ترجمه

کتاب شرق بهشت (East of Eden) از آثار مشهور نویسنده آمریکایی جان اشتاین بک است که سال 1952 به چاپ رسیده و به گفته بسیاری از منتقدان، بلند پروازانه ترین اثر این نویسنده محسوب می شود.

اشتاین بک در این کتاب جزئیات زندگی دو خانواده تراسک و همیلتون و ماجراهای در هم پیچیده آن ها را روایت می کند و در این بین اشارات متعددی به کتاب مقدس و داستان حضرت آدم و فرزندانش داشته است.

در ادامه خلاصه ای از این کتاب جذاب قرار داده و به معرفی برخی شخصیت های اصلی آن پرداخته ایم، با کوکا همراه باشید.

معرفی و نقد کتاب شرق بهشت

کتاب شرق بهشت از کتاب های تاثیر گذار جان اشتاین بک است که حوادث آن در بستری از اوضاع اقتصادی دوران جنگ جهانی اول رخ داده و رد پای مذهب و عقاید مسیحیت در آن دیده می شود.

این کتاب به بررسی مضامین مختلفی همچون رذالت، خیر خواهی، عشق، مبارزه برای پذیرفته شدن، خود تخریبی و احساس گناه و آزادی می پردازد و آن ها را با ارجاع به کتاب مقدس و خانواده حضرت آدم به هم مرتبط می کند.

به گفته الین، سومین و آخرین همسر اشتاین بک، این نویسنده شرق بهشت را بزرگ ترین اثر خود می دانست و به گفته خودش این رمان همه آن چه که در تمام سال های گذشته در هنر و حرفه اش آموخته بود در خود جای داده است.

جالب است بدانید خانواده همیلتون از خانواده واقعی ساموئل همیلتون که پدر بزرگ مادری اشتاین بک بود الهام گرفته شده است.

عنوان کتاب نیز از فصل 4 آیه 16 کتاب مقدس انتخاب شده است: “و قابیل از محضر خداوند خارج شد و در زمین نود در شرق بهشت ساکن شد.”

خلاصه ای از کتاب شرق بهشت

در اواخر قرن نوزدهم شخصی به نام ساموئل همیلتون به همراه خانواده اش به دره سالیناس در شمال کالیفرنیا نقل مکان می کند، او همسر سخت گیر اما دوست داشتنی به نام لیزا دارد. اگرچه ساموئل مورد احترام مردم است اما هرگز به فردی ثروتمند تبدیل نمی شود، این زن و شوهر صاحب نه فرزند هستند و به مرور در لیست خانواده های برجسته دره سالیناس قرار می گیرند.

با ورود آدام تراسک و همسر باردارش کتی به دره سالیناس ماجرای اصلی داستان شروع می شود، آدام که از یک مزرعه به دره نقل مکان کرده به مرور با ساموئل دوست می شود. او قبلا به همراه برادر بد خلق و سیاه دلش چارلز زندگی می کرده و از آن جا که مورد توجه خاص پدرش قرار داشته دائما مورد حسادت چارلز قرار می گرفته است.

پدر آدام ثروت کلان و غیر منتظره ای برای پسرانش به ارث می گذارد، با همه این ها دو برادر نمی توانند در کنار هم زندگی کنند. به خصوص بعد از ازدواج آدام با کتی، چارلز از این زن نیز بیزار بود. اگرچه هیچ یک از آن ها خبر نداشتند کتی قبلا به عنوان یک زن فاحشه کار می کرده و پس از کشتن پدر و مادرش پول آن ها را دزدیده است.

کتی حتی در شب عروسی اش با آدام نیز با هم دستی چارلز به همسرش خیانت می کند، در نهایت آدام و چارلز نمی توانند حضور هم را تحمل کنند و آدام به کالیفرنیا نقل مکان می کند.

زمانی که کتی از بارداری اش مطلع می شود سعی می کند با سقط جنین از پیوند دائمی میان خود و آدام جلوگیری کند زیرا با این که همسرش به او علاقه دارد و مخارج زندگی اش را تامین می کند اما او به فکر فرار است.

سقط جنین نا موفق است و در نهایت خانواده تراسک صاحب دو قلوهایی به نام آرون و کال می شوند. کتی از همان ابتدا اهمیتی به بچه ها نمی دهد و به دنبال فرصت مناسبی برای فرار است و در نهایت با شلیک به آدام و رها کردن فرزندانش به زندگی کثیف قبلی خود بر می گردد.

آدام که دوست ندارد به همسرش اتهامی وارد شود درباره زخم گلوله به پلیس دروغ می گوید بی خبر از آن که کتی به چه کارهایی دست خواهد زد. این زن بعد از جلب اعتماد خانم فی (سرپرست فاحشه خانه) او را مسموم می کند و همه گمان می کنند این خانم به طور طبیعی فوت کرده است.

کتی جانشین خانم فی می شود و با اعمال غیر اخلاقی شروع به باج گیری از مردان ثروتمند و معروف دره سالیناس می کند، اگرچه ساموئل و همسرش از این مسئله مطلع می شوند اما به آدام که از نظر روحی در شرایط بدی به سر می برد چیزی نمی گویند.

با بزرگ تر شدن دو قلوها مشخص می شود آرون مانند پدرش قلب رئوف و مهربانی دارد در حالی که به نظر می رسد کال بی رحمی و خصلت های خبیث مادرش را به ارث برده است، با این حال کال در دوران نوجوانی سعی می کند با نیمه تاریک وجودش مبارزه کرده و از خدا می خواهد بیشتر شبیه آرون شود.

از زمانی که کتی فرار کرد آدام حالت مالیخولیایی پیدا کرده و نسبت به زندگی بی میل است. به همین دلیل ساموئل برای رفع نا امیدی و بی خبری آدام، حقیقت ماجرای کتی را به او می گوید و مدتی بعد خودش می میرد.

آدام بعد از تشییع جنازه ساموئل به دیدار کتی می رود و بعد از دیدن وضعیت اسفناک او و صحبت های مبتذلش تصمیم می گیرد برای همیشه او را فراموش کند زیرا زندگی کتی هیچ گونه شباهتی با سبک زندگی آدام ندارد، کتی سعی می کند به او ثابت کند که از خودش بهتر نیست اما آدام حاضر به ادامه رابطه با کتی نمی شود و با لبخندی بر لب او را ترک می کند.

بعد از این ماجرا آدام به پدری شادتر و مسئول تر برای پسرانش تبدیل می شود و تصمیم می گیرد به شهر سالیناس نقل مکان کند تا آرون و کال بتوانند در مدرسه تحصیل کنند.

آرون با دختر مهربانی به نام ابرا دوست می شود در حالی که کال همچنان درگیر نیمه تاریک وجودش است، او که از ماجرای مادرش نیز با خبر شده احساس می کند ذات بد مادرش را به ارث برده اما لی (خدمتکار خانه آدام) که زنی معتقد است به کال می گوید که خدا به هر کس این اجازه را داده تا خودش مسیر زندگی اش را انتخاب کند و او را با میراثی که از والدینش گرفته محدود نمی کند، این حرف ها تاثیر خوبی روی کال می گذارد.

آرون که طبیعت حساسی دارد و نسبت به اعمال شیطانی حال بدی پیدا می کند به سمت مذهب و کلیسا جذب می شود تا خود را از فسادی که در جهان است محافظت کند اما ابرا و لی او را فردی ضعیف می دانند. او زودتر از موعد از دبیرستان فارغ التحصیل شده و راهی دانشگاه استنفورد می شود.

آدام دست به یک تجارت نا موفق در زمینه حمل سبزیجات می زند و تمام سرمایه خانواده اش را از دست می دهد. او معتقد است آرون باهوش تر و بلند پروازتر از کال است اما کال با کمک ویل (یکی از پسران ساموئل) مخفیانه سعی می کند ثروتی را که پدرش از دست داده دوباره به دست آورده و شهریه دانشگاه آرون را تامین کند.

در اقتصاد آشفته جنگ جهانی اول ویل و کال حبوبات را با قیمت کم از کشاورزان محلی خریداری کرده و با قیمت بالا به خریداران انگلیسی می فروشند. این کار باعث می شود کال پول زیادی به دست آورد که قصد دارد آن را در روز شکرگزاری به پدرش هدیه کند.

در روز شکرگزاری، آرون که در استنفورد اوضاع خوبی ندارد به خانه بر می گردد، آدام از او استقبال می کند اما از پولی که کال به او می دهد ناراحت می شود و می گوید باید آن را به کشاورزان برگرداند. کال از توجه زیاد آدام به آرون ناراحت می شود و در اوج عصبانیت به آرون درباره ماجرای مادرشان می گوید.

او آرون را به دیدار کتی می برد، این موضوع باعث ناراحتی و داد و فریاد آرون می شود و در نهایت با روحیه بسیار بد به ارتش ملحق می شود. کتی نیز که از واکنش پسرش بسیار وحشت کرده همان زمان با اوردوز مواد مخدر خودکشی می کند و همه ثروت خود را برای آرون به جا می گذارد.

اعزام آرون به جنگ شوک بدی به آدام وارد می کند. لی درباره ایده *تیمشل با کال صحبت می کند و به کال می گوید که او انسان معمولی و دارای نقص است و حتی اگر گناه کرده باشد تجسم نیروی شر نمی باشد. این حرف ها دوباره حال کال را بهتر می کند و پس از آن تصمیم می گیرد با ابرا که دیگر عاشق آرون نیست دوست شود.

تلگراف خبر کشته شدن آرون در جنگ به دست خانواده تراسک می رسد و آدام با شنیدن آن سکته مغزی می کند. او در بستر مرگ است و لی، ابرا و کال کنار بالینش حاضر می شوند.

لی برای آدام توضیح می دهد که کال فقط به این خاطر که احساس کرده پدرش آرون را بیشتر دوست دارد درباره مادرش به او گفته است و از آدام می خواهد قبل از مرگ ثروتش را برای کال بگذارد. در پایان آدام دست خود را بلند کرده و تک کلمه تیمشل را به زبان می آورد.

* تیمشل: در نسخه عبری کتاب مقدس آمده که خداوند از کلمه تیمشل برای قابیل استفاده می کند، اگرچه ترجمه های انگلیسی مختلفی درباره این عبارت وجود دارد اما لی آن را “تو حق انتخاب داری” معنا می کند.

معرفی شخصیت های اصلی کتاب شرق بهشت

  • آدام تراسک: پسر سیروس تراسک و پدر آرون و کال که مردی خوش قلب است اما تا حدی عمل گرا نمی باشد. پاکی اش باعث می شود عاشق شیطانی ترین شخصیت رمان یعنی کتی امز شود. در مقایسه با داستان آفرینش انسان، آدام نقش هابیل در نسل اول خانواده تراسک و نقش حضرت آدم در نسل دوم را دارد. در بخش پایانی رمان حس خیر خواهی آدام برای کال این باور را تایید می کند که افراد در انتخاب راه خود حق انتخاب دارند.
  • آرون تراسک: پسر آدام و کتی و برادر دو قلوی کال که فردی خوش قلب و قابل اعتماد است و قلبش از شنیدن یا دیدن اعمال شیطانی به درد می آید، به همین دلیل ضعیف می شود و برای محافظت از خود در برابر فساد به کلیسا پناه می برد. آرون در نسل دوم خانواده شبیه هابیل است.
  • کالب تراسک: پسر آدام و کتی و برادر دو قلوی آرون که فردی بی پروا و با طبع طوفانی است و به شدت به برادر خوش قلبش یعنی آرون حسادت می کند. او در نیمه دوم رمان برای کنترل رذایل اخلاقی خود و داشتن یک زندگی خوب تلاش می کند. در نهایت ایده تیمشل را می پذیرد مبنی بر این که هر فردی در انتخاب مسیر اخلاقی خود در زندگی آزاد است و این دیدگاه به او کمک می کند از ترس هایش رها شود. کال نقش قابیل را بازی می کند و با افشای کارهای غیر اخلاقی مادرش به آرون، به طور غیر مستقیم باعث کشته شدنش می شود.
  • کتی امز: یک هیولای اخلاقی و شیطانی ترین شخصیت رمان که سال ها قبل والدین خود را کشته و زندگی ننگ آمیز خود را شروع کرده است. اگرچه با آدام ازدواج می کند اما در نهایت همسر و فرزنداش را رها می کند و به سبک زندگی قبلی اش بر می گردد. در واقع می توان گفت کتی کسی است که گناه و شر را وارد این خانواده کرده و در نهایت پس از واکنش آرون به کارهای شیطانی اش خودکشی می کند.

جملات زیبای کتاب

  • همه چیزهای بزرگ و ارزشمند تنها هستند.
  • و حالا که لازم نیست کامل باشی می توانی خوب باشی.
  • معتقدم یک زن قدرتمند ممکن است از یک مرد نیز قوی تر باشد، به خصوص اگر عشق در قلب خود داشته باشد. به گمانم یک زن عاشق فنا ناپذیر است.
  • تخیلات من یک روز گذرنامه ای به جهنم به من خواهد داد.
  • مردم دوست دارند تو چیزی باشی، ترجیحا همان چیزی که آن ها هستند.
  • وقتی مردی می گوید نمی خواهد درباره چیزی صحبت کند معمولا منظورش این است که نمی تواند به چیز دیگری فکر کند.
  • شاید هر چه کمتر داشته باشیم بیشتر نیاز به لاف زدن داشته باشیم.
  • ترک زندگی عمیقا روتین حتی اگر از آن متنفر باشی کار دشواری است.

درباره نویسنده کتاب

جان اشتاین بک از نویسندگان مشهور آمریکایی و خالق اثر شرق بهشت می باشد که سال 1952 این کتاب را به رشته تحریر در آورده است.

این نویسنده سال 1962 جایزه نوبل دریافت کرد و از مشهورترین آثارش می توان به خوشه های خشم و موش ها و آدم ها اشاره کرد. او در سال 1968 در سن 66 سالگی از دنیا رفت.

کتاب شرق بهشت توسط مترجم هایی همچون پرویز شهدی و کیومرث پارسای به زبان فارسی ترجمه شده است.

در ادامه بخوانید : خلاصه رمان ربه کا

منابع: sparknoteswikipedia

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا