معنی و داستان ضرب المثل هم خدا را می خواهد هم خرما را

باز نویسی و گسترش ضرب المثل هم خدا را میخواهد هم خرما را

ضرب المثل ” هم خدا را می خواهد و هم خرما را ” به افرادی اشاره دارد که از روی حرص و طمع می خواهند همه چیز را در کنار هم و فقط برای خود شان داشته باشند.

این دسته از افراد بسیار خود خواه بوده و حاضر نیستند از کم ترین خواسته، صرف نظر کنند و همیشه منفعت شخصی خود را در اولویت قرار داده و به هر نحوی دنبال دستیابی به آن هستند.

متاسفانه زیاده خواهی و حرص این افراد ممکن است حتی به ضرر دیگران نیز تمام شود، اما باید بدانید آن ها فقط به خود شان فکر می کنند نه سود و ضرر دیگران، به همین علت دوستی و هم نشینی با این اشخاص اغلب سر انجامی ندارد.

ضرب المثل ” هم از توبره میخوره هم از آخور ” نیز معنی کاملا مشابهی با این ضرب المثل دارد و این دو ضرب المثل تقریبا در شرایط یکسانی به کار می رود.

ریشه و داستان ضرب المثل

در سال های اولی که حضرت محمد (ص) به تازگی به پیامبری برگزیده شده بود، مردم اکثر بت پرست بودند و هر کدام بتی می ساختند و آن را عبادت می کردند، برخی از این بت ها از جنس سنگ و گل بود و برخی از چیزهای دیگر، اما در این میان مردی بود که نخلستان بزرگی داشت و بتی از بهترین خرماهای خود ساخته بود و خود و خانواده اش آن را عبادت می کردند.

چند سالی این خانواده بتی که از خرما ساخته بودند را پرستیدند و به آن تعظیم کردند تا زمانی که خشکسالی شد و دیگر غذایی برای خوردن پیدا نمی شد.

در این سال نخلستان ها کم کم خشک شدند و زندگی مردم بسیار سخت شد اما مرد بت پرست حاضر نبود به بت خود دست بزند و آن را بین خود و خانواده اش تقسیم کند تا از گرسنگی نجات یابد، او هم چنان مانند قبل بت خود را می پرستید و به آن احترام می گذاشت.

در یکی از روز ها پسر کوچک این خانواده از شدت گرسنگی و با این که می دانست بت چه اندازه برای خانواده مهم است، خرمایی را از پای بت برداشت و خورد.

پسر کوچک چند روز دیگر نیز این کار را تکرار کرد، تا این که یک روز مرد متوجه شد از پای بت روز به روز خرما ها کم تر می شود، او تصمیم گرفت مراقب بت باشد تا دزد خرما ها را پیدا کرده و او را مجازات کند.

مرد بت‌ پرست یک شب تا صبح کنار بت بیدار ماند و به عبادت پرداخت هنگام صبح ساعتی استراحت کرد و تا بیدار شد دید خرمایی از بت کم شده.

فردای آن شب با دقت بیشتری از بت مراقبت کرد ولی تا صبح خبری نشد، تا این که صبح باز هم خوابش برد و بیدار شد و دید دوباره خرمایی از بت کم شده، بنابراین تصمیم گرفت فردا شب را بیدار بماند و صبح خودش را به خواب بزند تا ببیند صبح‌ ها چه کسی می‌ آید و خرما را بر می‌ دارد.

شب سوم را هم بیدار ماند و صبح خودش را به خواب زد و در همین زمان دید پسر کوچک خود ش آمد، خرمایی از پای بت بر داشت و آرام آرام قصد فرار کردن داشت که مرد از خواب بیدار شد و از پشت او را گرفت.

مرد گفت: چه کار می‌ کنی؟

پسر بچه گفت: پدر این خرماها واقعا خوشمزه هستند، چیز دیگری هم برای خوردن نداریم. یک دانه از این خرما بخورید خودتان می‌ فهمید چه می گویم و بعد خرما را در دهان پدرش گذاشت.

مرد بت‌ پرست که دید فرزندش از شدت گرسنگی خرما ها را بر می داشته از طرفی خودش هم مدت‌ ها بود یک چنین خوراکی خوشمزه و شیرینی نخورده بود رو به پسرش کرد و لبخندی زد و گفت: ولی تو نباید از خرمای بت می‌ خوردی.

پسر گفت: پدر شما هم از خرمای بت خوردید.

پدر گفت: بله من هم خوردم. ولی ما نباید خدای خودمان را بخوریم.

پسرک گفت: پدر شما هم خدا را می خواهید هم خرما را، تازه ما می‌ توانیم این خرماها را بخوریم تا از گرسنگی نمیریم و هر وقت این خشکسالی تمام شد و دوباره نخلستان‌ ها پر از خرما شد یک خدای تازه بسازیم.

مرد ناگهان از جا بلند شد و گفت: بهترین کار این است که این بت خرمایی را در این شرایط بخوریم و از گرسنگی نجات یابیم.

از آن پس این ضرب المثل درباره هر کسی که با حرص و طمع بخواهد از دو نفع و فایده­ مخالف یک دیگر سودمند شود و حاضر نباشد از هیچ یک صرف نظر کند به کار می رود.

معادل انگلیسی

You can’t have your cake and eat it too

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا