نقد و بررسی فیلم درخشش + خلاصه داستان

داستان و نقد فیلم درخشش
داستان و نقد فیلم درخشش

خلاصه داستان فیلم درخشش | داستان کامل | نقد و بررسی | آمار فیلم و جوایز

فیلم درخشش (The Shining) از فیلم های مشهور ژانر وحشت با مضمون روان شناختی به کارگردانی استنلی کوبریک است که بر اساس داستانی به همین نام از استیون کینگ ساخته شده است. از جمله بازیگران این فیلم می توان به جک نیکلسون، شلی دووال و دنی لوید اشاره کرد.

درجه فیلم : R
ژانر: درام، ترسناک
زمان فیلم: 146 دقیقه
تاریخ اکران: 13 ژوئن سال 1980
استودیو: برادران وارنر

خلاصه داستان فیلم درخشش

جک تورنس یک نویسنده با روحیه خاص و تحریک پذیر است که با پذیرفتن شغل سرایداری یک هتل منطقه سردسیر در طول فصل زمستان، به همراه خانواده اش به هتل نقل مکان می کند اما زندگی در این هتل که تاریخچه تاریک و رازآلودی دارد جک را به سر حد جنون رسانده و خانواده اش را در معرض خطر قرار می دهد.

داستان کامل فیلم

خطر اسپویل و لو رفتن داستان:

جک تورنس معلم سابق و نویسنده ای است که به دلیل روحیه بی ثبات، شغل خود را از دست داده و چند ماه است سعی دارد اعتیاد به الکل را ترک کند. او طی یک مصاحبه شغلی قبول می کند به همراه خانواده اش برای پنج ماه به عنوان سرایدار و سرپرست در یک هتل بزرگ و دور افتاده در کوه های راکی زندگی کند.

طبق گفته مدیر هتل اورلاک، این هتل سال 1909 افتتاح شده و در فصول سرد سال به دلیل بارش شدید برف تعطیل می شود. بنابراین خانواده تورنس مدت زمان زیادی را گرفتار برف خواهند بود، همچنین سرپرست قبلی به نام آقای گریدی به دلیل تنهایی طولانی مدت در این مکان دیوانه شده، تا جایی که همسر و دو دخترش را به طرز وحشیانه با تبر به قتل رسانده و سپس خودکشی کرده است.

جک که اوضاع زندگی اش تعریفی ندارد و از سوی دیگر به خلوت برای نوشتن کتابش نیاز دارد با وجود همه این ها شغل را می پذیرد.

جک همسری به نام وندی و پسر بچه ای به نام دنی دارد که همیشه با دوست خیالی اش تونی صحبت می کند. تونی به دنی درباره رفتن به هتل هشدار می دهد و دنی با دیدن صحنه ای از سیل خون در آسانسور هتل دچار تشنج می شود. وندی از پزشک می خواهد پسرش را معاینه کند و با او درباره اعتیاد جک به الکل و این که مدتی قبل در حالت مستی و عصبانیت دنی را زخمی کرده صحبت می کند.

خانواده تورنس به هتل نقل مکان می کنند. در بدو ورود آن ها، دنی دو دختر بچه مرموز و ساکت می بیند و با سرآشپز هتل به نام دیک ملاقات می کند. دیک متوجه می شود دنی توانایی تله پاتی دارد و به صورت ذهنی با او ارتباط برقرار می کند. او می گوید خودش هم این توانایی را از مادر بزرگش به ارث برده و آن را درخشش نامیده است.

او لا به لای حرف هایش به دنی توضیح می دهد در گذشته اتفاقات بدی در این هتل افتاده است، دنی متوجه می شود دیک به خصوص از اتاق 237 می ترسد و علت آن را می پرسد اما دیک به او می گوید که همه چیزهایی که می بیند مانند تصاویر کتاب هستند و نمی توانند به او صدمه بزنند اما به هر حال نباید به اتاق 237 نزدیک شود.

یک ماه از زمان ورود خانواد تورنس به هتل می گذرد. تا زمانی که هوا هنوز چندان سرد نشده همه چیز طبیعی است، جک ساعات زیادی از روزش را درگیر نویسندگی است و کم می خوابد. وندی و دنی نیز در بیرون هتل در هزار تو گردش می کنند.

دنی که کنجکاو است بداند در اتاق 237 چه خبر است یک بار سعی می کند وارد آن شود اما در قفل است، او چندین بار نیز شبح دو دختر بچه را در راهروهای هتل می بیند.

هوا کم کم سرد و جک به مرور بد خلق تر می شود و با همسرش رفتار خشنی دارد. یک روز که دنی در حال بازی کردن در راهرو است متوجه می شود در اتاق 237 باز شده و وارد اتاق می شود. از سوی دیگر وندی با شنیدن صدای فریاد جک به اتاقش می رود و او را که کنار ماشین تایپش به خواب رفته بیدار می کند. جک به او می گوید در خواب دیده وندی و دنی را با تبر کشته است.

در همین حین دنی در حالی که گردنش کبود و لباسش پاره شده وارد اتاق می شود، وندی با دیدن این صحنه جک را متهم می کند که به دنی صدمه زده اما جک این مسئله را انکار می کند و از آن جا که به شدت ناراحت شده به سالن مخصوص سرو نوشیدنی می رود.

جک به شدت هوس نوشیدن الکل کرده و با خودش می گوید حاضر است روحش را برای یک بطری نوشیدنی بفروشد که ناگهان یک پیشخدمت در مقابلش ظاهر می شود. جک از دیدن او تعجب نمی کند و حتی نامش را صدا می زند. آن ها درباره زندگی جک و این که سه سال پیش به پسرش صدمه زده صحبت می کنند.

در این زمان وندی که به شدت عصبی است وارد می شود و در حالی که اشک می ریزد به جک می گوید که یک زن دیوانه در اتاق 237 به دنی حمله کرده است. جک به اتاق 237 می رود، هم زمان دنی در اتاق خودش دچار تشنج می شود و دیک نیز که در فلوریدا به سر می برد از دیدن پیام ذهنی دنی در جایش میخکوب می شود.

جک با احتیاط وارد اتاق 237 می شود و با دیدن یک زن جوان و زیبا در اتاق به وجد می آید اما وقتی متوجه می شود زن در آینه به شکل یک پیرزن پوسیده و زشت است شوکه شده و از اتاق خارج می شود. او درباره این موضوع به همسرش چیزی نمی گوید و وجود زن را انکار می کند.

از سوی دیگر دیک که نگران شده سعی می کند با هتل تماس بگیرد اما همه خطوط خراب است.

وندی به همسرش پیشنهاد می کند دنی را نزد پزشک ببرند اما جک عصبانی می شود، او وندی را مقصر همه اتفاقات اشتباه زندگی اش می داند و اشاره می کند به دلیل تعهدی که برای نگهداری از آن جا داده نمی تواند هتل را ترک کند.

جک دوباره به سالن سرو نوشیدنی بر می گردد، در سالن مهمانی به سبک سال 1920 برگزار می شود و لوید برایش نوشیدنی می ریزد. جک در حین قدم زدن در میان جمعیت با پیشخدمتی برخورد کرده و لباسش کثیف می شود. آن ها به اصرار پیشخدمت به سرویس بهداشتی می روند تا لباس جک را تمیز کنند.

پیشخدمت خودش را گریدی معرفی می کند و جک می فهمد او همان مردی است که قبلا همسر و دخترانش را کشته است، او به گریدی می گوید که او را شناخته اما پیشخدمت این مسئله را انکار می کند و اصرار دارد که جک همیشه سرپرست آن جا بوده است.

گریدی به جک هشدار می دهد دنی استعداد بزرگی دارد و با یک نفر در خارج از هتل ارتباط برقرار کرده و این که جک باید همسر و پسرش را اصلاح کند همان طور که او خانواده اش را اصلاح کرده است.

جک عمدا بی سیم ارتباطی هتل با خارج از آن جا را قطع می کند و دیک که از تماس با هتل نا امید شده خودش راهی هتل می شود.

دنی هنوز در شوک به سر می برد و به طور کامل در قالب دوست خیالی اش تونی رفته است. وندی او را در اتاقش گذاشته، در را قفل می کند و در حالی که یک چوب بیسبال در دست دارد به اتاق جک می رود. وندی می خواهد به جک بگوید چه با او یا بدون او، هتل را ترک خواهند کرد اما وقتی می بیند همسرش در تمام این مدت تنها یک جمله خاص را تایپ می کرده مطمئن می شود او عقلش را از دست داده است.

در این لحظه جک پشت سر وندی ظاهر می شود و با رفتار و صحبت های دیوانه وار او را به شدت می ترساند.

وندی به سمت عقب حرکت می کند و جک مدام به سمتش جلو می آید تا این که در بالای پله ها وندی با چوب بیسبال به سر جک ضربه زده و او از پله ها سقوط می کند. وندی جک را که در حالت نیمه هوشیار است و پایش آسیب دیده به سمت شربت خانه کشیده و در را به رویش قفل می کند.

جک ابتدا به وندی التماس می کند در را باز کند و وقتی حرف هایش اثر نمی کند به او می گوید که ماشین برف روب و بی سیم را خراب کرده و آن ها نمی توانند از آن جا بیرون بروند.

چند ساعت بعد جک با صدای گریدی که پشت در است از خواب بیدار می شود، او می گوید که از جک نا امید شده و همسرش نسبت به او برتری دارد اما جک اصرار می کند فقط یک فرصت دیگر به او بدهند تا کار را تمام کند و ناگهان در باز می شود.

وندی در اتاقش به خواب رفته است، دنی که در حالت خلسه است چاقویی برداشته و مرتبا کلمه خاصی را تکرار می کند که معکوس آن به معنای قتل می باشد. با فریاد دنی، وندی از خواب می پرد و او را در آغوش می گیرد.

در همین زمان جک تبر به دست به پشت اتاق آن ها آمده و سعی دارد با تبر در اتاق را بشکند. وندی سریع دنی را از پنجره سرویس بهداشتی به بیرون هتل می فرستد اما خودش نمی تواند خارج شود، او به دنی می گوید زود فرار کرده و جایی پنهان شود.

جک در حالی که با تبر چوب وسط در را شکسته و سرش را داخل آورده می خواهد قفل در را باز کند که وندی با چاقو دستش را زخمی می کند. در این زمان هر دو صدای نزدیک شدن ماشین برف روب دیک را می شنوند و جک به سراغ او می رود.

دنی فورا در یکی از کابینت های آشپزخانه پنهان می شود و دیک که وارد هتل شده آن ها را صدا می زند اما جوابی نمی شنود. جک منتظر ورود دیک است و در یک لحظه با تبر به دیک حمله کرده و او را می کشد. دنی جیغ کشیده، از کابینت بیرون می آید و به سمت خارج از هتل فرار می کند، جک نیز با تبر او را تعقیب می کند.

وندی که از اتاقش خارج شده شروع به جستجوی دنی می کند و در این حین ارواح هتل را با چشم خودش می بیند و با جسد دیک روبرو می شود.

دنی به سمت هزار تو می دود و بعد از مدتی سعی می کند رد پای جعلی ایجاد کرده و رد پای واقعی اش را پاک کند. جک با دیدن رد پاها گمراه شده و در هزار تو گم می شود در حالی که دنی از آن جا خارج می شود.

وندی و دنی یکدیگر را در بیرون هتل پیدا می کنند، وندی که با دیدن دنی خیالش راحت شده او را در آغوش می گیرد و هر دو به سمت ماشین برف روبی که دیک به آن جا آورده می روند در حالی که جک نا امیدانه در هزار تو راه می رود و سرانجام یخ زده و می میرد.

در صحنه پایانی فیلم دوربین به آرامی عکس های قدیمی نصب شده روی دیوار هتل را نشان می دهد و در مرکز یکی از تصاویر جک جوان دیده می شود، عکس مربوط به هتل اورلاک سال 1921 می باشد.

نقد و بررسی فیلم

درخشش یکی از برترین فیلم های ژانر وحشت با حال و هوای زمستانی و سرد اثر کارگردان صاحب نام سینما یعنی استنلی کوبریک است که با صحنه های دلهره آور و توجه خاصی که به جزئیات سینمایی آن شده توانست به اثر ماندگار در سینمای وحشت تبدیل شود.

اگر بخواهیم دقیق تر درباره ژانر این فیلم صحبت کنیم باید اعتراف کنیم درخشش به ژانر کوبریک تعلق دارد و این کارگردان با وسواس خاصی که در تمام آثارش دیده می شود توانسته ترسناک ترین فیلم تاریخ سینما را خلق کند.

این کارگردان قبل از ساخت فیلم سعی کرد تا حد زیادی با کینگ در تعامل باشد اما استیون کینگ از این موضوع استقبال چندانی نکرد و در نهایت کوبریک با کمک فیلمنامه نویس تغییرات دلخواهش را در داستان فیلم ایجاد کرد تا به آن چه در ذهنش دارد نزدیک تر شود.

موسیقی متن متناسب با حال و هوای فیلم ساخته شده و نقش آفرینی جک نیکلسون در نقش جک که یک پدر نیمه دیوانه است و شلی دووال در نقش وندی، فوق العاده باور پذیر از آب در آمده است.

فیلم پر از سکانس هایی است که تماشاگر را روی صندلی اش میخکوب می کند، صحنه سیل خون در آسانسور، دنی و سه چرخه اش که راهروهای بی انتها را می چرخد، پیرزن در آغوش جک و صورت ترسناک جک که از لای در داخل اتاق را تماشا می کند همگی خیره کننده هستند.

کوبریک در ساخت این فیلم به طرز آزار دهنده ای دقت عمل به خرج داده است، احتمالا شنیده اید شلی دووال مجبور شد برای یک صحنه 127 بار اجرا داشته باشد یا جک نیکلسون مدام ساندویچ پنیر (که از آن متنفر بود) می خورد تا احساس انزجار درونی اش تقویت شود.

واقعا نمی توان گفت وسواس کوبریک در اجرای صحنه ها و تکرار آن ها نوعی کمال گرایی محسوب می شده یا با این کار قصد داشته حس واقعی گیر افتادن در هتل را به بازیگران تلقین کند، هدف او هر چه بوده باشد نتیجه اش واقعا عالی از آب در آمده تا آن جا که این فیلم بعد از گذشت 40 سال هنوز تماشایی و دلهره آور است.

فروش فیلم

فیلم درخشش که با بودجه 19 میلیون دلاری ساخته شد توانست به فروش 47 میلیون دلاری در گیشه دست پیدا کند.

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا