معنی و داستان ضرب المثل هر چیز که خوار آید روزی به کار آید

معنی ضرب المثل هر چیز که خوار آید روزی بکار آید
معنی ضرب المثل هر چیز که خوار آید روزی بکار آید

ضرب المثل “هر چیز که خوار آید، روزی به کار آید” به این نکته اشاره دارد که اشیا و لوازم در ظاهر به درد نخور را برای روز مبادا نگه داری کنیم، به طور کلی می توان گفت تاکید ضرب المثل روی قناعت کردن و صرفه جویی می باشد.

گاهی یک شی یا وسیله ای که از نظر ما کاملا بی ارزش به نظر می رسد در زمان مورد نیاز حکم ارزشمند ترین کالا را پیدا می کند و گره گشای مشکل ما می شود به همین دلیل بهتر است قبل از دور انداختن هر چیزی این مسئله را در نظر داشته باشیم که ممکن است آن شی روزی به کار ما بیاید.

در واقع ارزش واقعی بسیاری از چیز ها تنها زمانی مشخص می شود که واقعا به آن نیاز پیدا کنیم پس این که امروز کالا یا وسیله ای مورد نیاز ما نیست نمی تواند به این معنی باشد که آن وسیله یا شی کاملا به درد نخور و غیر قابل استفاده است.

ریشه و داستان ضرب المثل

روزی یک مرد روستایی همراه با پسر جوانش تصمیم گرفتند به سفر بروند، پدر سفره ای پر از نان همراه بر داشت و گفت که آب هم بین راه پیدا می شود.

آن ها حرکت کردند و در حال گذر از کوچه و باغ بودند که یک نعل آهنی را دیدند که روزی زمین افتاده است، پدر به پسر گفت: این نعل را بر دار که شاید در راه به کار ما بیاید.

پسر در جواب او گفت: اما پدر یک پاره آهن شکسته به چه کار ما می آید؟ به زحمت برداشتن نمی ارزد.

پدر که دید پسرش هنوز بسیار بی تجربه است خم شد و خود نعل آهنی را بر داشت و سپس دوباره به مسیر خود ادامه دادند تا این که به یک آبادی و دکان نعلبندی رسیدند.

پدر آن نعل را به نعلبند فروخت و پولی بابت آن گرفت و دوباره به راه افتادند، پس از طی مسافتی به دوره گردی رسیدند که طبق گیلاس روی سرش گذاشته بود و برای فروش به ده می برد، پدر با پول نعل، یک مشت گیلاس خرید و در پاره کاغذی نگه داشت و دوباره حرکت کردند.

هوا بسیار گرم بود و پدر و پسر هم در راه نتوانستند چشمه ی آبی پیدا کنند، پسر که دیگر از تشنگی و خستگی توان راه رفتن نداشت به پدر اشاره کرد و گفت: پدر خیلی تشنه ام و دهانم خشک شده است آیا این اطراف چشمه ای نمی شناسی؟

پدر که دید پسرش تشنه و خسته است، گفت: چرا به زودی به یک چشمه می رسیم. بعد بدون این که پسر متوجه شود یک دانه ی گیلاس جلوی پای پسر انداخت، پسر کمی جلوتر گیلاس را دید و آن را برداشت و در دهان گذاشت و کمی تشنگی اش بر طرف شد.

صد قدمی جلو تر رفتند و باز هم پدر دانه گیلاسی به زمین انداخت و پسر آن را بر داشت و خورد و این کار چند بار دیگر تکرار شد تا این که گیلاس ها تمام شد و بالاخره آن دو به یک چشمه رسیدند و در سایه ی درختی که در آن نزدیکی بود نشستند تا خستگی از تن بیرون کنند.

پدر گفت : پسرم، آیا یادت هست که گفتم نعل را بردار و تو گفتی به زحمتش نمی ارزد؟
پسر گفت : بله یادم هست.
پدر گفت : دیدی که من آن را بر داشتم و با پول آن گیلاس خریدم؟
پسر گفت : بله.
پدر گفت : من آن گیلاس ها را برای تو خریدم اما آن ها را یک کجا به تو ندادم تا متوجه منظور و هدف من شوی، من 37 دانه گیلاس خریده بودم.

زمانی که به تو گفتم آن نعل را از زمین بر داری تو یک بار به خود زحمت ندادی که آن را از زمین برداری اما هر بار که من گیلاس ها را روی زمین می انداختم تو به خودت زحمت داده و آن ها را 37 بار از روی زمین بر داشتی.

دیدی که نعل پاره که در نظر تو بی ارزش بود، چگونه تشنگی تو را بر طرف کرد … پس همواره به یاد داشته باش که هر چیز که خوار آید، روزی به کار آید.

معادل انگلیسی

Do not pour out the dirty water before you have clean

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا