معنی و داستان ضرب المثل مثل سگ پشیمان است

مثل سگ پشیمونم یعنی چه؟
مفهوم ضرب المثل مثل سگ پشیمان است

ضرب المثل ” مثل سگ پشیمان است ” زمانی به کار می رود که شخصی از روی بی توجهی، سهل انگاری و طمع زیاد اشتباهی را مرتکب شده، اشتباهی که تاوان سنگینی دارد و فرد به همین خاطر بسیار پشیمان می شود.

هر انسانی در زندگی خود بار ها دچار خطا و اشتباه می شود، اگر چه این خطا ها می توانند تاثیر منفی روی روند زندگی داشته باشند اما برخی از آن ها کوچک بوده و به راحتی قابل جبران هستند.

گاهی نیز خطاها و اشتباهات چنان بزرگ هستند که نمی توان آن ها را جبران کرد یا تاوان سنگینی برای جبران آن ها باید پرداخت کرد و متاسفانه شخص تنها زمانی پی به خطا و اشتباهاتش می برد که کار از کار گذشته است، این احساس زمانی آزار دهنده تر است که شخص با بی توجهی و سهل انگاری خودش ،دچار گرفتاری شود.

در واقع کاری که می شد با کمی دقت و توجه به خوبی به مرحله ی انجام برسد حالا با سهل انگاری تبدیل به یک معضل و مشکل بزرگ شده است، دقیقا در این شرایط است که اصطلاحا می گویم شخص ” مثل سگ پشیمان است “.

ضرب المثل ” پشیمانی سودی ندارد ” نیز معنی مشابهی با این ضرب المثل دارد و هر دوی این ضرب المثل ها یاد آور این نکته هستند که باید قبل از هر کاری تمام جوانب را سنجید و عاقلانه عمل کرد در غیر این صورت دچار پشیمانی خواهیم شد و این پشیمانی هیچ سودی ندارد زیرا وقت و هزینه ای که صرف کرده ایم دیگر قابل بر گشت نیست.

داستان ضرب المثل

نقل است سگی تنبل و بیکار در روستایی زندگی می کرد. این سگ چون کاری انجام نمی داد پس غذایی هم برای خوردن نداشت و همیشه گرسنه بود، او همیشه منتظر بود تا کسی اضافه ی غذایی برایش بریزد یا مثلا یکی از زن های همسایه دلش به حال او بسوزد و چیزی برای خوردن او کنار بگذارد.

مدت زیادی به همین منوال سپری شد تا این که یک روز دیگر سگ از این وضعیت خسته شده و تصمیم گرفت تا به دنبال کاری برود که غذای روزانه اش را تامین کند.

او با خود گفت: می‌توانم سگ پلیس شوم؟ نه اگر سگ پلیس شوم شب و نیمه شب ممکن است به مأموریت اعزام شوم و باید از خوابم بزنم، نه این کار را نمی‌ توانم انجام بدهم.

کمی فکر کرد و دوباره گفت: بهتر است سگ نگهبان باشم، یکی از دوستانم که سگ نگهبان است از اوضاع زندگی اش راضی است و درآمد بسیار خوبی دارد، بعد قیافه در هم کشید و گفت: اما او تمام شب بیدار است و روز ها می خوابد.

کمی که گذشت از این کار هم پشیمان شد و گفت: نه این طور هم نمی شود، من شب‌ ها را باید بخوابم باید به دنبال کاری باشم که روز ها بتوانم آن را انجام دهم و شب‌ها را استراحت کنم.

در همین افکار بود که یک گله گوسفند را که از ده به چرا می‌ رفتند دید. سه سگ هم با چوپان این گله را هدایت می‌ کردند.

سگ تنبل از یکی از سگ‌ ها پرسید: کار شما چیست؟

سگ گله گفت: ما باید مواظب گوسفند ها باشیم تا حیوانات درنده به آن ها نزدیک نشوند. صبح تا عصر مراقب این گوسفند ها هستیم و شب‌ ها را استراحت می کنیم.

سگ تنبل که فکر می‌ کرد این کار مناسبی است و خواب و خوراک خوبی دارد خواست به دنبال این کار برود، اما این روستا که سگ مواظب گله داشت پس تصمیم گرفت آن شب را استراحت کند و فردا صبح به روستا های اطراف سر بزند، تا اگر آن ها سگ نگهبان گله ندارند، برای آن ها کار کند.

آن شب را خوابید، و فردا صبح که از خواب بیدار شد قصاب محل از روی دلسوزی یک تکه استخوان برایش انداخت، سگ تنبل آن را نخورد و به دندان گرفت و از روستا خارج شد تا وقتی خیلی گرسنه و خسته شد، آن تکه استخوان را بخورد.

او از روستا خارج شد و آن قدر از تپه بالا رفت تا به پشت آن رسید، در آن نزدیکی یک رودخانه بود، سگ که این را می دانست و بسیار تشنه شده بود به طرف رودخانه حرکت کرد.

زمانی که کنار رودخانه رسید آن جا ایستاد تا کمی آب بخورد که ناگهان نگاهی به رودخانه انداخت و دید یک سگ با استخوانی در دهانش در آب است.

با خود فکر کرد که اگر آن استخوان را به دست آورم مدت بیش تری می‌ توانم سیر بمانم و روستا های بیش تری را می‌ توانم دنبال کار بگردم.

با این فکر، سگ خود را به داخل رودخانه پرتاب کرد تا استخوان سگ داخل رودخانه را بگیرد اما هر چه در آب تلاش کرد و گشت سگی پیدا نکرد. فقط در حین پریدن در آب استخوان خودش نیز از دهانش افتاد و به ته رودخانه رفت و گم شد.

در واقع هیچ سگی در آب نبود، سگ تنبل که فکر می‌ کرد زرنگی کرده عکس خود را در آب دیده بود و با این زرنگی فقط تکه استخوان خودش را از دست داده بود.

سگ با این افکار در آب تقلا می‌کرد تا بتواند از آب خارج شده و خود را نجات دهد که ناگهان به لبه آبشاری رسید و به پایین آبشار سقوط کرد.

سگ نگون بخت در حال غرق شدن بود و کسی هم نبود او را نجات دهد.

در نهایت سگ با کلی زحمت و تلاش توانست خود را به تکه سنگی که پایین رودخانه بود برساند و خودش را نجات دهد.

در آن لحظه بود که سگ از کار های خود پشیمان گشته و به اشتباهاتش پی برد، به همین خاطر زمانی که کسی از کار اشتباه خود پشیمان شود می گوییم مثل سگ پشیمان است.

معادل انگلیسی

I regret it like hell

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا