معنی و داستان ضرب المثل دو قورت و نیمش باقیست

معنی ضرب المثل دو قورت و نیمش باقیست
معنی ضرب المثل دو قورت و نیمش باقیست

ضرب المثل “دو قورت و نیمش باقی است” درباره ی اشخاصی به کار می رود که به جای تشکر از لطف و محبت دیگران با پر رویی تمام از آن ها طلبکار هم باشند.

هم چنین این ضرب المثل زمانی که فردی کار اشتباهی انجام می دهد اما به جای عذر خواهی، از طرف مقابل انتظار داشته باشد که با او به خوبی رفتار شود و مورد لطف بیش تری قرار بگیرد نیز استفاده می شود و اصطلاحا می گویند : “فلانی دو قورت و نیمش باقی است” یعنی با بهره مندی فراوان از کسی یا چیزی هنوز ناسپاس است.

این گونه افراد همیشه بیش تر از میزان شایستگی خود از دیگران انتظار کمک و لطف دارد و توقع بی جا و انتظارات شان هیچ وقت تمامی ندارد، آن ها درست زمانی که احساس کنند اطرافیان لطف کم تری در حق شان انجام می دهند به سرعت لب به گلایه می گشایند.

متاسفانه گاهی اطرافیان به خصوص اعضای خانواده خواسته یا نا خواسته پر و بال بیش تری به این اشخاص می دهند و همین امر موجب می شود تا آن ها پی به اشتباه خود نبرده و محبت دیگران در حق خود شان را یک وظیفه به حساب بیاورند.

کاملا روشن است که این ویژگی علاوه بر آزار دیگران، باعث اذیت و آزار خود فرد نیز می شود زیرا این اشخاص با بر آورده نشدن هر انتظاری دچار ناراحتی شده و جار و جنجال راه می اندازند بدین ترتیب با گذشت زمان دوستان و نزدیکان این افراد از اطرافشان پراکنده شده و آن ها را تنها می گذارند.

ریشه و داستان ضرب المثل

پس از آن که حضرت سلیمان به نبوت رسید از خداوند متعال خواست که هر چه از آدمیان و مرغان و حیوانات، پریان و باد و آب است را به فرمان او در آورد و برای اجابت این خواسته چندین بار هفتاد شب متوالی عبادت کرد و از خداوند یاری خواست.

خداوند حکیم نیز هر چه حضرت سلیمان خواست از حکمت، دولت، احترام، عظمت و قدرت و توانایی را به او بخشید و به طور کلی عناصر اربعه را تحت امر و فرمان حضرت در آورد.

زمانی که حکومت جهان بر حضرت سلیمان مسلم شد و او بر تمامی مخلوقات و موجودات عالم سلطه پیدا کرد روزی از خداوند خواست تا اجازه دهد یک روز تمام جانداران زمین و هوا و دریا ها را به صرف یک وعده ی غذا مهمان کند.

خداوند متعال او را از این کار منع کرد و فرمود که روزی موجودات عالم با اوست و حضرت سیلمان از پس این کار بر نمی آید اما حضرت سلیمان بر این کار اصرار کرد و عرض کرد: خداوندا، نعمت قدرتی که به من دادی بسیار است، خواسته ی مرا بپذیر قول می دهم از عهده ی آن بر آیم.

بار دیگر خداوند فرمود که او بر این کار اصرار نکند اما حضرت سلیمان دوباره خواسته خود را تکرار کرد، این بار حق تعالی به همه ی جنبدگان کره خاکی از هوا و زمین و دریاها و اقیانوس ها فرمان داد که فلان روز به ضیافت بنده محبوبم سلیمان بروید که رزق و روزی آن روز شما به عهده ی حضرت سلیمان است.

حضرت سلیمان از مژده پذیرفته شدن خواسته اش بی نهایت خوشحال شد و به تمام موجوداتی که تحت فرمانش بودند دستور داد تا تدارک غذا را برای روز موعود ببینند.

افراد حضرت سلیمان کنار دریا جای بسیار وسیعی ساختند و غذاهای روز مهمانی را در آن جا آماد کردند سپس تختی کنار آن قرار دادند و حضرت سلیمان بر روی آن نشست.

با آماده شدن غذا، حضرت دستور داد تا موجودات عالم برای صرف غذا به آن جا بیایند چند دقیقه ای نگذشته بود که ماهی بسیار بزرگی از دریا بیرون آمد و گفت: ندایی آمد که تو امروز ضیافت داری و غذای امروز مرا تو می دهی، دستور دهید تا آن را بیاورند.

حضرت سلیمان گفت: همه این غذا ها را برای مخلوقات عالم آماده کرده ایم، هر چه می خواهی بخور و گرسنگی ات را بر طرف کن.

ماهی به چشم هم زدنی هر چه غذا بود را بلعید و سپس گفت: ای سلیمان سیر نشدم و باز هم غذا می خواهم.

چشمان حضرت سیاهی رفت و در همین حال با تعجب گفت: مگر غذای روزانه تو چه قدر است که غذای آماده شده برای تمام مخلوقات را خوردی و باز هم سیر نشدی؟

ماهی که از شدت ضعف و گرسنگی طاقت حرف زدن هم نداشت با صدایی ناتوان گفت: خداوند بزرگ روزی سه وعده و هر وعده یک قورت غذا به من می دهد، امروز به خاطر ضیافت تو فقط نیم قورت نصیب من شده و هنوز دو قورت و نیمش باقی است که غذای تو تمام شد، ای سلیمان! اگر تهیه غذای تنها یک جانور برای تو مقدر نیست چرا درخواست کردی که تمام مخلوقات را طعام دهی؟

حضرت سلیمان با شنیدن آن سخن بی هوش شد و وقتی به هوش آمد در مقابل عظمت خداوند متعال سر تعظیم فرود آورد.

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا