معنی و ریشه ضرب المثل بهلول و خرقه، نان جو و سرکه

ضرب المثل بهلول و خرقه، نان جو و سرکه
ضرب المثل بهلول و خرقه، نان جو و سرکه

ضرب المثل «بهلول و خرقه، نان جو و سرکه» دارای معنی مشابهی با ضرب المثل «هر که بامش بیش برفش بیش تر» می باشد و به این نکته اشاره دارد که هر چه انسانی دارایی بیش تری داشته باشد دردسر ها و گرفتاری هایش هم بیش تر خواهد بود و بالعکس هر چه دارایی کم تری داشته باشد نگرانی، دردسر و مشکلات کم تری دارد.

ثروت بیش تر، جایگاه اجتماعی بالاتر، مقام و یا منصب مهم تر مسلتزم برنامه ریزی، نگهداری و مراقبت بیش تر می باشد برای مثال شخصی که از مقام و منصب برخوردار است باید تمام مدت حواسش جمع باشد تا مبادا کار خطایی از او سر بزند زیرا آن کار خطا ممکن است وجهه ی شخص را خراب کرده و جایگاهش را به خطر اندازد.

همچنین شخصی که ثروت بیش تری دارد قطعا نگرانی و اضطراب بیش تری نیز برای حفظ آن متحمل می شود پس دارایی زیاد و یا مقام و جایگاه اگر چه برای شخص راحتی و زندگی بهتر فراهم می کند اما از طرفی مسئولیتی بیش تری نیز متوجه شخص می شود، ضرب المثل «بهلول و خرقه، نان جو و سرکه» نیز به همین موضوع اشاره دارد.

ریشه و داستان ضرب المثل بهلول و خرقه، نان جو و سرکه

بهلول نامی آشنا برای همه ی ماست زیرا دست کم همه ی ما یک بار داستان های او را شنیده ایم، او فردی دانشمند و از شاگردان امام صادق (ع) بود که در زمان حکومت هارون الرشید زندگی می کرد.

این شخص عاقل و دانشمند که همیشه حرف حق می زد و از حکومت انتقاد می کرد برای رهایی از دست آزار و اذیت های ماموران حکومتی و بنا به دستور حضرت امام صادق (ع) خود را به دیوانگی زده بود.

دیوانگی باعث می شد بهلول حرف های خود را به بهانه ی شوخی بزند اما به دلیل دیوانه بودن از دست مجازات ماموران حکومتی در امان باشد.

روزی هارون الرشید از جایی رد می شد که بهلول را دید و به تمسخر از او پرسید: در آن دنیا چگونه به کارهای مردم خوب و بد رسیدگی می کنند؟ من فکر می کنم وضع من در آن دنیا نیز مانند این دنیا خوب باشد اما از عاقبت تو خبر ندارم زیرا نمی دانم خداوند به حساب دیوانه ها چطور رسیدگی می کند.

بهلول خنده ای بلند سر داد و گفت: ای خلیفه تا به کار تو رسیدگی کنند من مستقیم وارد بهشت شده ام.

هارون گفت: دلیل این حرف تو چیست و بگو چرا این طور فکر می کنی؟

بهلول جواب داد: تنور نانوایی قصر تو روشن است بیا به آن جا برویم تا دلیل حرف خود را بگویم.

هارون که بهانه ی خوبی برای تمسخر بهلول و فرصتی خوبی برای خندیدن پیدا کرده بود همراه نگهبانان به راه افتاد و با همراهی بهلول کنار تنور نانوایی قصر رفتند.

بهلول سینی بزرگی را روی تنور داغ گذاشت و گفت: در روز قیامت از تو می پرسند که دارایی ات چه بوده و با آن ها چه کار کرده ای؟ حالا با پای برهنه روی این سینی برو و تمام دارایی هایت را بشمار.

هارون کفش هایش را در آورد و پا روی سینی داغ گذاشت و گفت: قصر و خزانه ای پر پول دارم، باغ و بستان زیادی دارم، یک کشور بزرگ دارم و …. اما دیگر بیش تر از آن نتوانست ادامه دهد و بقیه دارایی هایش را بشمارد زیرا سینی داغ پاهایش را سوزاند.

هارون با عجله بیرون از سینی پرید و چون نمی خواست پیش بهلول خود را شکست خورده نشان دهد به بهلول گفت: حالا تو برو روی سینی ببینم چه می کنی؟

بهلول هم خنده زنان روی سینی پرید و گفت: بهلول و خرقه، نان جو و سرکه. بعد از سینی بیرون آمد و به هارون الرشید گفت: دیدی کار من چه آسان بود زیرا جز همین لباس پاره و نان جو و سرکه که نان خروشتم است چیز دیگری ندارم … حالا متوجه شدی که رسیدگی به کار و حساب چه کسی در آن دنیا راحت تر است؟!

هارون اخمی کرد و بدون کلامی آن جا را ترک کرد، از آن به بعد زمانی که بخواهند به کسی تذکر دهند که هر چه آدمی کم تر داشته باشد گرفتاری ها و نگرانی هایش هم کم تر است از این مثل و حکایت بهلول استفاده می کنند.

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا
جاوید
مدیر سایت، نویسنده و مترجم، سردبیر و سئو کار ارشد سایت کوکا