معنی و داستان ضرب المثل این شتر را جای دیگری بخوابان

ضرب المثل این شتر را جای دیگری بخوابان
ضرب المثل این شتر را جای دیگری بخوابان

زمانی که شخصی بخواهد عواقب و مسئولیت کار اشتباه خود را به گردن فردی دیگر بیندازد از ضرب المثل “این شتر را جای دیگری بخوابان” استفاده می کنیم.

در واقع این ضرب المثل این نکته را متذکر می شود که هر کسی باید مسئولیت کار خود را بپذیرد و آن را به گردن دیگری نیندازد.

متاسفانه کم نیستند افرادی که کاری را با تصمیم خود انجام می دهند اما زمانی که می بینند دچار اشتباه شده اند هزار بهانه و دلیل می تراشند تا از پذیرفتن عواقب آن شانه خالی کرده و دیگری را مقصر جلوه دهند، گاهی نیز اطرافیان به خاطر دلسوزی نابجا باعث می شوند تا آن ها در این کار موفق شده و در نتیجه به رفتار غلط خود ادامه دهند.

کمک به افرادی که با یک تصمیم اشتباه درگیر مشکل شده اند کار پسندیده ای است اما باید توجه کنیم که این کمک و دلسوزی منجر به پرورش افراد بی مسئولیت در جامعه نشود زیرا تنها در صورتی که مسئولیت کار خود را بپذیریم و از اشتباهات خود درس بگیریم در آینده موفق خواهیم بود.

همواره لازم است برای خود و دیگران یاد آوری کنیم که تنها خودمان مسئول کار و تصمیمی که می گیریم هستیم در این صورت بیش تر به عواقب کار خود اندیشیده و عاقلانه تر تصمیم گیری خواهیم کرد.

ریشه و داستان ضرب المثل

در روزگاران قدیم مرد راهزن بسیار زرنگی زندگی می کرد که هر سال فقط یک بار آن هم بسیار حساب شده و دقیق دزدی می کرد و بقیه سال را با همان پولی که به دست آورده بود با راحتی و آسایش می گذراند.

او می دانست که ماموران مالیاتی هر سال در زمان مشخصی از شهرهای مختلف مالیات جمع کرده و آن را به قصر می برند و این بهترین فرصت بود تا دزد زرنگ از کمینگاهی که در دل کوه کنده بود استفاده کند و تمام آن پول و جواهرات را به دست آورد.

راهزن در کمینگاه منتظر می نشست و در زمان مناسب به ماموران مالیاتی حمله کرده و دست و پای آن ها را می بست و بعد تمام پول ها را بر می داشت و در طول سال خرج می کرد.

در یکی از روز ها که باز هم زمان دزدی فرا رسیده بود او در کمینگاه منتظر رسیدن ماموران شد، چند دقیقه ای گذشت تا بالاخره یکی از ماموران را دید کمی صبر کرد و زمانی که مامور کاملا نزدیک شد دزد روی سر او پرید و به سرعت دست و پایش را بست و همان جا او را رها کرد سپس طلا ها را بر داشت و سوار شتر مامور شد و به طرف خانه رفت.

با رسیدن به خانه طلا ها را در باغچه پنهان کرد و فقط شتر ماند که باید برایش فکری می کرد تا باعث شک بقیه نشود.

آن طرف ماجرا هم مامور دست و پا بسته آن قدر فریاد زد تا بالاخره صدایش به گوش مسافران کاروانی که از آن جا رد می شدند رسید و آن ها او را نجات دادند، مامور پس از نجات به سرعت خود را به شهر رساند و ماجرا را برای حاکم شهر توضیح داد.

خبر به سرعت در تمام شهر پیچید و ماموران قصر در کوچه و خیابان راه افتادند تا شاید نشانی از دزد و اموالی دزدی پیدا کنند، دزد تمام روز در خانه بود و به همین دلیل از اوضاع و احوال شهر بی خبر مانده بود.

او کمی استراحت کرد و سپس به فکر خلاص شدن از دست شتر افتاد بعد تصمیم گرفت که آن را به محله ی دیگری ببرد تا ماموران به محله ای که او در آن جا ساکن بود شک نکنند به همین خاطر نیمه های شب بود که به آرامی شتر را از خانه خارج کرد و به محله ی دیگری برد و در همان لحظه که می خواست شتر را جلوی در یک خانه بخواباند و افسارش را به آن جا ببندد صاحب خانه از در بیرون آمد و گفت شتر را جای دیگری بخوابان.

دزد نمی دانست که خبر دزدی اش در تمام شهر پیچیده است و همه به دنبال شتر گم شده هستند و این شتر بر در هر خانه ای که باشد به معنای دزد بودن اوست و مجازات خواهد شد، پس آسوده خاطر افسار شتر را گرفت و گفت: اشکالی ندارد چیزی که در این شهر زیاد است خانه، شتر را بر دم در خانه دیگری می خوابانم.

دوباره به راه افتاد و از چند کوچه گذر کرد و خانه ‌ای را در نظر گرفت ولی تا خواست شتر را بخواباند باز هم صاحب خانه خارج شد و گفت: آقا! این شتر را جای دیگری بخوابان.

آن شب دزد به در هر خانه ای که رفت موفق نشد تا شتر را بخواباند به همین خاطر شک کرد که ممکن است همه ی مردم از دزدی با خبر شده باشند و هیچ کدام از آن ها دوست ندارند شخصی باشند که دزد را تحویل ماموران حاکم می دهند.

او کمی به فکر فرو رفت و بعد تصمیم گرفت که هر چه زودتر شهر را ترک کرده و شتر را در بیابان های اطراف رها کند اما زمانی که به دروازه ی شهر رسید ماموران را دید که قبل از او منتظرش هستند در آن لحظه ی هیچ راه فراری نداشت و بالاخره توسط ماموران دستگیر شد.

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا