خلاصه کتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئلیو

خلاصه و عکس کتاب کیمیاگر پائولو کوئیلو
خلاصه کوتاه داستان کتاب کیمیاگر

خلاصه ای از کتاب کیمیاگر | جملات زیبای کتاب کیمیاگر | درباره نویسنده | پیام کتاب | نظرات درباره کتاب کیمیاگر

کتاب کیمیاگر (The Alchemist) نوشته پائولو کوئلیو شاهکار دنیای ادبیات است که با زبان تمثیلی و داستان گونه به چالش برانگیز ترین مفهوم در میان بشریت یعنی سرنوشت پرداخته است.

خواندن کتاب کیمیاگر که تاکنون به چندین زبان زنده دنیا ترجمه شده را به همه کسانی که به دنبال یافتن رویای شخصی خود هستند توصیه می کنیم، بی شک با شروع این کتاب جذب ماجراهای عجیب سانتیاگو شده و از خواندن جملات عمیق کوئلیو در لا به لای صفحات کتاب لذت خواهید برد.

در ادامه مطلب چکیده ای از این اثر ماندگار را قرار داده ایم، با کوکا همراه باشید.

خلاصه ای از کتاب کیمیاگر

مفهوم یک: خرد سادگی

سانتیاگو چوپان جوان ساکن شهر آندلس در اسپانیا است که آزادانه با گوسفندانش از جایی به جای دیگر می رود و همزمان کتاب های مختلف مطالعه می کند.

او که مدتی است رویای گنج پنهان در نزدیکی اهرام مصر را می بیند خوابش را برای یک زن کولی تعریف می کند. کولی به ازای دریافت یک دهم از آن گنج به سانتیاگو می گوید که باید به دنبال گنجش روانه شود.

جوان از این تعبیر ساده دلگیر می شود اما زن کولی به او می گوید که:

“ساده ترین چیزهای زندگی خارق العاده ترین آن ها هستند و تنها انسان خردمند قادر به درک این مسئله است.”

مفهوم دو: ناگزیر بودن سرنوشت

سانتیاگو سعی می کند خوابش را فراموش کند و خواندن کتاب جدیدی را آغاز می کند، در این حین با پیرمردی ظاهرا عرب برخورد می کند اما تمایلی به صحبت کردن با او ندارد و سعی می کند به نحوی از او خلاص شود.

پیرمرد به او می گوید کتابی که می خواند یکی از بزرگ ترین دروغ های جهان است و ادامه می دهد:

“این که می گوید در یک نقطه خاص از زندگی، ما کنترل آن چه اتفاق می افتد را از دست می دهیم و زندگی ما توسط سرنوشت کنترل می شود بزرگ ترین دروغ دنیا است.”

مفهوم سه: روح جهان

پیرمرد به سانتیاگو پیشنهاد می کند به ازای دریافت یک دهم گوسفندانش نحوه پیدا کردن گنج دنیا را به او نشان دهد و می گوید:

“اگر کسی واقعا چیزی را بخواهد این خواسته اش از روح جهان سرچشمه خواهد گرفت و آن فرد مامور تحقق آن خواهد شد.”

سانتیاگو خودش را در دو راهی می بیند، او باید بین گله و گنج خود یعنی بین آن چه به آن عادت کرده و آن چه می خواست داشته باشد یکی را انتخاب کند.

تصمیم می گیرد به جستجوی ناشناخته ها، طلا و ماجراجویی برود و اگر این کار نتیجه ندهد می تواند دوباره به چوپانی خودش برگردد.

پیرمرد به او می گوید به سوی اهرام مصر برود و همیشه از نشانه ها پیروی کند زیرا خدا مسیری برای هر کس آماده کرده و نشانه هایی در مسیر قرار داده که باید آن ها را بخواند.

او یک سنگ سیاه و یک سنگ سفید به جوان می دهد تا در زمان هایی که نمی تواند نشانه ها را بخواند از آن ها کمک بگیرد، اما تا جایی که می تواند سعی کند خودش تصمیم بگیرد.

مفهوم چهار: دو راهی تفکر

سانتیاگو سفرش را آغاز می کند، در ابتدای سفرش زمانی که در کافه ای در خیابان های طنجه نشسته و به دنبال راهنمایی برای رسیدن به اهرام مصر است با جوانی آشنا می شود که اسپانیایی صحبت می کند، به او اعتماد می کند و پولش را می دهد تا شتر و غذا برایش بخرد اما راهنما با پول های سانتیاگو ناپدید می شود.

سانتیاگو در اوج نا امیدی به یاد سنگ های پیرمرد می افتد و یک دو راهی جدید فکرش را مشغول می کند:

“او باید بین قربانی یک دزد بودن یا یک ماجراجوی در جستجوی گنج یکی را انتخاب کند” و او ماجراجویی را انتخاب می کند …

مفهوم پنج: قدرت یک رویا

سانتیاگو به دلیل بی پولی در یک مغازه بلور فروشی شروع به کار می کند و از آن جا که نمی تواند پول سفر به مصر را به دست بیاورد بلور فروش به او می گوید که در ازای کارش پول کافی برای برگشت به اسپانیا و خرید گوسفند به او خواهد داد.

او در این مدت ایده های مختلفی برای افزایش سود مغازه امتحان می کند و در این کار موفق می شود.

بلور فروش درک نمی کرد چرا پسر تا این حد مشتاق تغییر است و نمی گذارد همه چیز مثل سابق بماند. او نیز رویای رفتن به مکه را دارد اما می داند این آرزو فقط در حد رویا می ماند و ترجیح می دهد رویایش را داشته باشد زیرا در رویا هیچ نا امیدی وجود ندارد در حالی که سانتیاگو می خواست رویای خود را محقق کند.

بعد از یک سال، جوان پول کافی داشت و بلور فروش می دانست او قصد بازگشت به خانه اش را ندارد همان طور که خودش قصد رفتن به مکه را نداشت. چطور این را می دانست؟ مکتوب به معنای نوشته شده (توسط الله)

مفهوم شش: درس بیابان

سانتیاگو برای عبور از صحرا به کاروانی می پیوندد و با یک مرد انگلیسی که به کیمیاگری علاقمند است آشنا می شود.

مرد انگلیسی در جستجوی گنج خود یعنی سنگ فیلسوف و اکسیر زندگی به دنبال کیمیاگری است که گفته اند در واحه الفیوم عرب زندگی می کند.

در طول سفر سانتیاگو هر روز بیشتر و بیشتر با بیابان و زبانش آشنا می شود و متوجه می شود جهان دارای روح است و هرکس بتواند آن را درک کند زبان همه چیز را درک خواهد کرد زیرا همه چیز یکی است.

وقتی کاروان به واحه می رسد مرد انگلیسی از سانتیاگو می خواهد تا از افراد محلی درباره کیمیاگر عرب بپرسد.

مفهوم هفت: زبان قلب

سانتیاگو در این جستجو با یک جفت چشم سیاه آشنا می شود، با عشق، دختری به نام فاطیما! حالا او نیز می تواند زبانی را که همه موجودات روی زمین با قلب خود درک می کنند درک کند.

جوان درباره تلاشش برای جستجوی گنج به فاطیما می گوید و معتقد است از وقتی فاطیما را پیدا کرده گنج دیگر چندان مهم نیست اما دختر او را متقاعد می کند تا رویای خود را دنبال کند.

سانتیاگو در مدتی که در واحه است نشانه ای از لشکر کشی ارتش به سوی واحه را دریافت می کند و با اطلاع دادن این مسئله واحه و مردمانش را نجات می دهد.

مفهوم هشت: کیمیاگر عرب

پیشگویی جوان توجه کیمیاگر را به خود جلب می کند، نشانه ها به او گفته بودند پسری می آید و به کمک او نیاز دارد.

سانتیاگو و کیمیاگر همراه می شوند و درباره گنج، قلب ها، زندگی در بیابان، انواع کیمیاگران و این که عشق هرگز یک مرد را از رسیدن به افسانه شخصی اش باز نمی دارد صحبت می کنند.

مفهوم نه: مانند باد

در طول سفر آن دو را به عنوان جاسوس دستگیر و به خیمه نظامیان می برند.

کیمیاگر هنگام صحبت با فرمانده خود را راهنمای سانتیاگو معرفی می کند و ادعا می کند جوان کیمیاگری است که می تواند خودش را به باد تبدیل کرده و اردگاه را از بین ببرد.

فرمانده سه روز به آن ها فرصت می دهد تا سانتیاگو به باد تبدیل شود وگرنه سرشان را به باد خواهند داد. سانتیاگو نمی داند چگونه این کار را انجام دهد، کیمیاگر به او توصیه می کند نترسد و فقط یاد بگیرد که چگونه باد شود.

سانتیاگو دو روز را صرف مشاهده کویر می کند و روز سوم همه جمع می شوند تا باد شدن او را تماشا کنند.

جوان در مورد عشقش به صحرا می گوید و از او می خواهد کمک کند تا به فاطیما برسد. صحرا می گوید می تواند شن هایش را به باد بدهد اما دیگر کاری از دستش بر نمی آید و باید از باد کمک بخواهد.

سانتیاگو از باد کمک می خواهد، باد سخت تر می وزد و شن ها را بالا می برد اما نمی تواند پسر را به باد تبدیل کند و توصیه می کند به سوی آسمان نگاه کند.

باد طوفان شنی درست می کند تا جلوی نور خورشید را گرفته و پسر بتواند به آن نگاه کند، خورشید درباره عشق می داند اما نمی تواند پسر را به باد تبدیل کند.

در نهایت همه به سانتیاگو می گویند که با دستی که همه چیز را نوشته صحبت کند. ناگهان جهان ساکت می شود، پسر شروع به نیایش می کند و جریان عشق از قلب او جاری می شود. او به روح جهان می رسد و می بیند که جهان بخشی از روح خدا است و روح خدا روح خودش است.

پسر می تواند معجزه کند، او به باد تبدیل می شود و جان خود و کیمیاگر را نجات دهد.

مفهوم ده: گنج

کیمیاگر به سانتیاگو یاد می دهد چگونه سرب را به طلا تبدیل کند و سانتیاگو به تنهایی به سفرش ادامه می دهد تا به اهرام مصر برسد.

او با دنبال کردن نشانه ها جایی که گنجش در آن پنهان است را پیدا کرده و شروع به حفاری زمین می کند، در همین حین چند دزد به او می رسند و پس از ضرب و شتم طلایش را دزدیده و از او می خواهند جای بقیه طلاها را به آن ها نشان دهد.

پسر رویایش را تعریف می کند اما آن ها می خندند و رهایش می کنند. یکی از مردان پیش از رفتن برای سانتیاگو تعریف می کند که دو سال قبل چند بار رویا دیده که در دشت های اسپانیا، در نزدیکی یک کلیسای متروک و کنار درخت چنار گنجی نهفته است اما او آن قدر احمق نبوده  که به آن جا برود.

سانتیاگو دیگر می داند گنج واقعی کجاست، به اسپانیا بازگشته و به محلی که مرد اشاره کرده بود می رود، سرانجام در همان نقطه ای که دو سال پیش در آن جا رویا می دید سکه های طلا را پیدا می کند.

باد می وزد و عطر آشنایی را به مشام سانتیاگو می رساند، او برای رسیدن به فاطیما رهسپار می شود.

جملات طلایی کتاب

  • قلب شما هر کجا باشد گنج خود را همان جا خواهید یافت.
  • وقتی چیزی می خواهید تمام عالم دست به دست هم می دهند تا در تحقق یافتن آن کمک کنند.
  • راز زندگی، هفت بار زمین خوردن و هشت بار برخاستن از زمین است.
  • تنها یک چیز وجود دارد که یک رویا را غیر ممکن می کند: ترس از شکست.
  • تسلیم ترس های خود نشوید، اگر این کار را بکنید نمی توانید با قلب خود صحبت کنید.
  • مردم در هر زمان از زندگی خود قادر به انجام چیزی که رویایش را دارند می باشند.
  • چشمان شما قدرت روح شما را نشان می دهد.
  • هرگز نمی توانید از قلب خود فرار کنید، پس بهتر است به آن چه می گوید گوش بسپارید.

درباره نویسنده کتاب

پائولو کوئلیو از نویسندگان مشهور برزیلی و خالق آثار پر فروش و مطرح ادبیات جهان می باشد. کیمیاگر از اولین کتاب های این نویسنده است که در سال 1987 و طی دو هفته به رشته تحریر درآمده است.

از دیگر کتاب های پائولو کوئلیو می توان به مکتوب، کوه پنجم، یازده دقیقه، زهیر، ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد و پرنده تنهاست اشاره کرد.

پیام کتاب کیمیاگر

کیمیاگر پیام های زیادی برای خوانندگان به همراه دارد، شما با خواندن این کتاب متوجه می شوید وقتی کسی تصمیم به انجام کار خاصی می گیرد و سعی می کند آن را به انجام برساند نیرویی در این عالم است که او را به پیروزی خواهد رساند، باید به نیروی کائنات اعتماد کرد.

بر خلاف تصور بسیاری از افراد، عشق حقیقی هرگز کسی را از مسیر درست عقب نمی کشاند، عشق واقعی اشتباه نیست این افراد هستند که ممکن است اشتباه کنند.

برای رسیدن به رویاهای خود باید به آن ها ایمان بیاورید و برای رسیدن تلاش کنید، در این مسیر به پیام هایی که در مسیر شما قرار داده می شود توجه کنید و با قلب خود صحبت کنید زیرا قلب، شما را به خوبی می شناسد و هرگز خیانت نخواهد کرد.

و باور داشته باشید گنج واقعی در درون شماست، اگر بتوانید احساسات، عواطف و افکار خود را درک کنید هرگز نیازی به پیدا کردن خوشبختی در افراد، چیزها و مکان های دیگر نخواهید داشت.

نظرات درباره کتاب کیمیاگر

  • یک داستان خواندنی درباره جادویی ترین سفرها: تلاش برای تحقق سرنوشت شخصی! من کیمیاگر را به هر کسی که با شور و اشتیاق به رویاهای خود متعهد است توصیه می کنم، همین امروز آن را بخوانید! “آنتونی رابینز”
  • کیمیاگر، داستان پر ماجرای پر از جادو و خرد. “رودولفو آنایا”
  • کیمیاگر کتابی زیبا درباره جادو، رویاها و گنجینه هایی است که در جای دیگر جستجو می کنیم و آن را دم در خانه خود می یابیم. “مدونا”
  • کیمیاگر یک شگفتی بی نظیر و الهام بخش است، این افسانه آمیخته ای از تلاش روحانی، معمای هستی، حساسیت دوست داشتنی و قدرت عمیق است. “مالکوم بوید”
در ادامه : زیباترین جملات ناب و ماندگار کتاب کیمیاگر

منبع: 12min

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا