خلاصه کتاب عشق سال های وبا اثر گابریل گارسیا مارکز

خلاصه کتاب عشق سال های وبا
خلاصه کتاب عشق سال های وبا

معرفی کتاب | خلاصه ای از کتاب عشق سال های وبا | شخصیت های اصلی | جملات زیبا | درباره نویسنده | بهترین ترجمه های فارسی

کتاب عشق سال های وبا (Love in the Time of Cholera) اثر ماندگار نویسنده مشهور کلمبیایی، گابریل گارسیا مارکز، می باشد که در سال 1985 به چاپ رسید و به زبان های مختلف در سراسر دنیا ترجمه و منتشر شده است.

عشق سال های وبا داستان پیروزی زندگی در برابر مرگ، عشق در برابر نا امیدی و سلامتی در برابر بیماری است و داستان یک عشق ابدی و جاودان را در بستری از حوادث جامعه آمریکای جنوبی و جنگ های داخلی آمریکای لاتین طی سال های 1870 تا 1930 روایت می کند.

در ادامه شما را به خواندن خلاصه ای از این کتاب زیبا و خواندنی به همراه توصیف شخصیت های اصلی و جملات تاثیر گذار کتاب دعوت می کنیم، با کوکا همراه باشید.

معرفی کتاب عشق سال های وبا

عشق سال های وبا داستان مردی به نام فلورنتینو آریسا و عشق او به دختری به نام فرمینا دازا را روایت می کند. او که در جوانی توسط معشوقه اش طرد شده، بیش از پنجاه و یک سال این عشق را در سینه اش حفظ می کند.

این رمان با آثار قبلی گارسیا مارکز بسیار متفاوت است و بر خلاف روایت های متعدد و غالبا پیچیده آن ها، یک داستان دقیق و ساده تر دارد که به جز بخش کوتاهی از ابتدای کتاب، حوادث بقیه داستان به ترتیب زمان عادی پیش می رود.

اگرچه در عشق سال های وبا نیز واقعیت و خیال تا حدی با هم عجین شده اما نسبت به داستان های دیگر نویسنده، غلظت آن کمتر و مرز بین آن ها نا محسوس تر است.

طنزهای غیر منتظره و لذت بخش در طول کتاب به وفور دیده می شود، گویا گارسیا مارکز در حین توصیف دقیق جزئیات یک لحظه چشمکی زده و سرش را بر می گرداند تا یک شوخی خصوصی با خواننده کتاب داشته باشد.

نویسنده در این کتاب نیز به موضوعات مورد علاقه اش یعنی عشق و سرنوشت می پردازد. رمان خوش بینی زیادی به زندگی دارد و نیروی اهریمنی و منفی، این بار در لباس فاجعه طبیعی یعنی وبا خود را نشان داده است.

گارسیا مارکز داستان عاشقانه فرمینا و فلورنتینو را بر اساس رابطه پدر و مادرش ساخته شده است و به گفته خودش هرگز نمی توانسته در دوران جوانی چنین اثری خلق کند زیرا در آن زمان دیدگاه هایی را که در کتاب درباره شان سخن گفته نداشته است، در حقیقت پیری به او نشان داده که احساسات و آن چه در قلب ها رخ می دهد در نهایت مهم ترین چیز است.

خلاصه ای از کتاب عشق سال های وبا

دکتر خوونال اوربینو پزشکی محترم و مشهور در شهر است که برای معاینه جسد خرمیا دوسنت آمور، بهترین دوست و رقیب شطرنجش که در سن شصت سالگی خودکشی کرده تا بیش از این پیر و فرسوده نشود فراخوانده می شود.

او پس از معاینه جسد به منزل خود باز می گردد و متوجه می شود طوطی اش از قفس پریده و بالای درخت انبه بیرون از منزلش نشسته است.

دکتر سعی می کند با نردبان به شاخه ای که طوطی روی آن نشسته برسد اما درست لحظه ای که می خواهد طوطی را بگیرد از درخت می افتد و می میرد. او در لحظه مرگ بیش از هشتاد سال سن دارد.

فلورنتینو آریسا، پیرمردی که در مراسم تشییع جنازه دکتر کارهای زیادی به عهده گرفته و کمک زیادی برای هر چه بهتر انجام شدن مراسم داشته است موفق می شود طوطی را که پس از مرگ دکتر به داخل منزلش برگشته بگیرد و به داخل قفس برگرداند.

او پس از مراسم نزد همسر بیوه دکتر یعنی فرمینا دازا می رود و از عشق ابدی و همیشگی اش نسبت به او صحبت می کند اما فرمینا که عزادار مرگ همسرش است از این حرکت فلورنتینو به شدت آزرده می شود و او را از خانه اش بیرون می کند.

شاید فرمینا این مرد را از حافظه اش پاک کرده باشد اما فلورنتینو همه پنجاه و یک سال گذشته به فکر او بوده و طی پنجاه و یک سال و نه ماه و چهار روز عشق فرمینا را در سینه اش حفظ کرده و لب نزده است.

ماجرا به زمانی بر می گردد که فلورنتینوی 18 ساله به عنوان اپراتور در تلگراف خانه مشغول به کار می باشد. او زمانی که برای تحویل یک تلگراف به آقای لورنزو داسا (پدر فرمینا) به خانه آن ها می رود برای اولین بار فرمینا را می بیند، در آن زمان فرمینا دختری 13 ساله بود و به همراه پدر و عمه اش اسکولاستیکا زندگی می کرد.

بعد از این دیدار، فلورنتینو هر روز در پارک می نشیند و عبور فرمینا را که به همراه عمه اش به مدرسه مذهبی می رود تماشا می کند. با گذشت زمان دختر و عمه اش که زنی خوش قلب و مهربان است به حضور دائمی فلورنتینو در پارک مشکوک می شوند و فرمینا در نهایت متوجه می شود این پسر عاشق اوست.

فرمینا کم کم احساس خوبی به این پسر پیدا می کند و فلورنتینو نیز که نامه بلند بالای 60 صفحه ای برایش نوشته به دنبال فرصت مناسبی است تا بتواند نامه اش را به دست او برساند.

سرانجام یک روز موقعیت خوبی فراهم شده و پسر سعی می کند نامه اش را به دخترک بدهد. فرمینا ابتدا نامه را نمی پذیرد زیرا به اجازه پدرش نیاز دارد اما پس از اصرار فلورنتینو و حدود یک هفته بعد، نامه کوتاهی از او دریافت می کند و به عشقش جواب مثبت می دهد.

آن ها به مدت دو سال و به صورت پنهانی یکدیگر را به صورت گذرا می بینند و نامه های عاشقانه بین آن ها رد و بدل می شود در حالی که عمه اسکولاستیکا و مادر فلورنتینو از این ماجرا با خبر هستند و به آن ها کمک می کنند.

سرانجام فلورنتینو از فرمینا خواستگاری می کند و او جواب مثبت می دهد اما پس از لو رفتن نامه نگاری بین آن ها در مدرسه مذهبی و اخراج فرمینا از مدرسه، اوضاع خراب می شود.

پدر فرمینا نامه های عاشقانه فرمینا را در اتاقش پیدا می کند و به شدت عصبانی می شود، او برای تنبیه عمه را از آن جا دور کرده و فرمینا را مجبور می کند تا به یک سفر طولانی بروند تا فلورنتینو را فراموش کند.

فرمینا در طول سفرش با پسر عموی بزرگ ترش هیلد براندا سانچز ملاقات می کند و از طریق او به ارتباط تلگرافی اش با فلورنتینو ادامه می دهد اما پس از بازگشت و در حالی که به یک بانوی جوان تبدیل شده با دیدار ناگهانی فلورنتینو از نزدیک، احساس بدی نسبت به او پیدا می کند و تعجب می کند که چطور این همه مدت عاشق چنین پسر بیچاره ای بوده است.

او فلورنتینوی عاشق را از خود می راند و در کمال خونسردی به او می گوید که فراموشش کند. فلورنتینو سعی می کند نظر دختر را عوض کند اما بی فایده است و در بیش از پنجاه سال پس از آن هرگز نمی تواند به طور خصوصی او را ببیند.

فلورنتینو شکست عشقی بدی می خورد و با خود عهد می بندد برای همیشه مجرد بماند و با هیچ زن دیگری به جز فرمینا رابطه نداشته باشد اما در نهایت این عهد را شکسته و برای تسکین دردش به رابطه با زنان مختلف روی می آورد و در ورطه روابط غیر اخلاقی سقوط می کند.

مدتی بعد دکتر اوربینو که از پزشکان مشهور شهر است دلباخته فرمینا می شود، فرمینا با وجود تلاش های پدر توجهی به اوربینو نشان نمی دهد اما سرانجام تسلیم شده و به درخواست ازدواج او جواب مثبت می دهد.

زمانی که فلورنتینو مطلع می شود فرمینا قرار است با یک پزشک مشهور ازدواج کند با خودش عهد می بندد آن قدر تلاش کند تا روزی لایق زندگی با فرمینا باشد.

فرمینا پس از بازگشت از ماه عسل سه ماهه با دکتر باردار می شود و مدتی بعد اولین فرزندش را به دنیا می آورد. فلورنتینو هنوز از به دست آوردن او نا امید نشده اما به ارتباط با زنان و کارهای غیر اخلاقی خود ادامه می دهد و در نهایت به این نتیجه می رسد رسیدن به فرمینا به صبر و آرامش نیاز دارد و باید تا زمانی که دکتر بمیرد منتظر بماند.

او در طول این مدت فرمینا و همسرش را در مراسم عمومی می بیند اما متوجه می شود در چشمان فرمینا دیگر نشانی از خاطرات گذشته بین آن ها دیده نمی شود.

فلورنتینو پسر نا مشروع مرد مشهوری است که در شرکت کشتی رانی رودخانه سهام دارد، او توسط عمویش در این شرکت استخدام می شود و طی سال های بعد و پس از مرگ عمویش ریاست شرکت را بر عهده گرفته و به مرد ثروتمندی تبدیل می شود. مردم او را به عنوان یک مرد بزرگ می شناسند و از روابط پنهانی او با زنان اطلاعی ندارند.

فرمینا و دکتر اگرچه زوج خوشبختی به نظر می رسند اما در واقع هر دو از ازدواج خود ناراضی هستند. این ازدواج پایدار اما نا خوشایند با افشای رابطه چهار ماهه دکتر و زنی به نام باربارا لینچ متزلزل می شود اما دکتر زمانی که می فهمد همسرش از این موضوع با خبر شده به رابطه اش با آن زن پایان می دهد.

فرمینا که از خیانت همسرش به شدت خشمگین شده او را ترک می کند تا با هیلد براندا در مزرعه خودش زندگی کند اما دکتر به مزرعه می رود و او را به خانه اش بر می گرداند.

با مرگ ناگهانی دکتر، فلورنتینو که حالا دیگر پیر شده نزد فرمینا می رود و عشق ابدی اش را به او اظهار می کند. فرمینا او را از خانه اش بیرون می کند و نامه ای از سر خشم به او می نویسد اما فلورنتینو در پاسخ، درباره عشق و زندگی با او صحبت می کند و همین کلمات باعث می شود فرمینا راحت تر بتواند با غم و اندوهی که در زندگی دارد کنار بیاید.

به مرور این نامه نگاری ها به شکل گیری رابطه جدید بین آن ها منجر می شود و دیدار بین این دو از سر گرفته می شود. فلورنتینو از فرمینا می خواهد تا با او به یک سفر دریایی برود و فرمینا قبول می کند.

آن ها در طول سفر بیشتر و بیشتر نسبت به هم ابراز احساس و عشق می کنند تا این که کشتی به آخرین بندر می رسد، فرمینا با دیدن مردم آشنا از بی آبرویی اش می ترسد و فلورنتینو به ناخدای کشتی دستور می دهد پرچم زرد وبا روی کشتی نصب کند در حالی که هیچ مسافری به جز فلورنتینو، فرمینا، ناخدا و معشوقه اش در کشتی نیستند.

با بر افراشتن پرچم وبا دیگر هیچ بندری به آن ها اجازه پهلو گرفتن نمی دهد و آن ها برای همیشه به سفر رودخانه ای خود ادامه می دهند. در پایان رمان می خوانیم کاپیتان از فلورنتینو می پرسد به نظرش چقدر قرار است در رودخانه بالا و پایین بروند و فلورنتینو در پاسخ می گوید:

“برای همیشه!”

معرفی شخصیت های اصلی کتاب عشق سال های وبا

  • فلورنتینو آریسا: فلورنتینو در طول زندگی اش به عنوان یک معتاد جنسی و عاشق دل سوخته عمل می کند. او با یک نگاه عاشق فرمینا می شود و بیش از نیم قرن منتظر می ماند تا همسر فرمینا بمیرد و به فرمینا برسد. او از درد عشق ارضا نشده لذت می برد و زندگی خود را وقف کسب پول و مقام می کند تا لایق ازدواج با فرمینا شود.
  • فرمینا دازا: همسر دکتر اوربینو و معشوق فلورنتینو است، او شخصیتی پیچیده دارد و به دلیل غرور و لجبازی دائمی اش هرگز تحمل پذیرش اشتباهاتش را ندارد. فرمینا زمانی که ده ساله بود مادرش را از دست می دهد. در دوران نوجوانی از مدرسه مذهبی اخراج می شود و تا پایان نسبت به دین و کلیسا احساس تنفر دارد. او نسبت به گل ها، حیوانات و سیگار حساسیت نشان می دهد.
  • دکتر اوربینو: پزشک محبوب و شناخته شده در میان مردم که به سبک سنتی عمل می کند و هنوز هم برای معاینه بیمارانش به منزل آن ها می رود. او بیش از پنجاه سال با فرمینا زندگی می کند. ازدواج آن ها اگرچه پایدار است اما رابطه کوتاه او با یک زن دیگر باعث لکه دار شدن زندگی اش شده و او به شدت از کارش پشیمان می شود. او مردی اشرافی و نسبتا بی عاطفه است که از بازی شطرنج لذت می برد و سرانجام با سقوط از یک درخت می میرد.

جملات زیبای کتاب

  • من به خدا اعتقاد ندارم اما از او می ترسم.
  • دختر چشمان خود را بالا آورد تا ببیند چه کسی از کنار پنجره رد می شود و این نگاه گذرا آغاز یک داستان عاشقانه است که هنوز بعد از نیم قرن بعد از آن تمام نشده است.
  • حافظه قلب بدی ها را از بین می برد و خوبی ها را بزرگ می کند و به لطف آن ما می توانیم بار گذشته را تحمل کنیم.
  • امروز وقتی تو را دیدم فهمیدم آن چه بین من و تو بود چیزی بیش از یک توهم نبوده است.
  • افراد ضعیف هرگز وارد سرزمین عشق نمی شوند.
  • تنها تاسفی که ممکن است پس از مردن داشته باشم این است که مردنم برای عشق نباشد.
  • خرد زمانی به سوی ما می آید که دیگر هیچ فایده ای ندارد.
  • او زشت و غمگین است … اما سراسر عشق است.

درباره نویسنده کتاب

گابریل گارسیا مارکز نویسنده مشهور کلمبیایی است که آثار ماندگاری همچون کتاب صد سال تنهایی، عشق سال های وبا و پاییز پدر سالار را به رشته تحریر در آورده است.

این نویسنده در سال های پایانی عمرش به آلزایمر مبتلا شد و سرانجام سال 2014 در سن 87 سالگی چشم از دنیا فروبست.

کتاب عشق سال های وبا تاکنون به زبان های مختلف دنیا ترجمه و سال 2007 فیلمی به همین نام از آن ساخته شده است.

ترجمه های فارسی

  • ترجمه کاوه میرعباسی – نشر کتاب‌سرای نیک
  • ترجمه بهمن فرزانه – نشر ققنوس
  • ترجمه کیومرث پارسای – نشر آریابان
  • ترجمه اسماعیل قهرمانی پور – نشر روزگار
  • ترجمه ساناز علمی – نشر تمدن علمی
  • ترجمه مینا آذری – نشر یوبان
  • ترجمه پردیس فتحی – نشر راه معاصر
  • ترجمه علیرضا درستیان – نشر نیک فرجام

منبع: sparknotesenotes

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا