انشا از زبان گلی که چیده شده است

انشا حال یک گل چیده شده از زبان خودش
انشا حال یک گل چیده شده از زبان خودش

من گلی چیده شده بودم، صاحب گل فروشی مرا از گلخانه خرید و زمانی که چشم باز کردم خودم را در یک گلدان بزرگ کنار چند گل دیگر دیدم.

همه ی ما در غم جدا شدن از شاخه های خود اشک می ریختیم و صدایی از کسی در نمی آمد، اندوه تمام وجودم را فرا گرفته بود اما دلم نمی خواست باور کنم این جا آخر کار من است من هنوز امید داشتم که دوباره جوانه خواهم زد.

می دیدم که بعضی از گل در همین گل فروشی پژمرده می شوند و می میرند اما برخی نیز از این گلخانه می رفتند آن هم توسط آدم هایی که عاشق ما بودند و ما را برای عزیزان شان هدیه می بردند، به نظرم این اتفاق قشنگی بود.

تنها یک روز از آمدنم به گل فروشی می گذشت که مردی وارد مغازه شد، آن مرد لبخند به لب داشت و با نگاهی مهربان همه ی گل ها را بر انداز کرد و زمانی که چشمش به من افتاد لبخندش بیش تر شد و با احتیاط مرا از گلدان بر داشت.

سپس مبلغی را به صاحب گل فروشی داد و همین طور که با احتیاط مرا در دست هایش گرفته بود شروع کرد به حرف زدن: چه گل زیبایی، بدون شک یکی از زیبا ترین ها در این جهان.

از گل فروشی بیرون آمدیم، چند مسیر عوض کردیم و بالاخره مرد سر کوچه از ماشین پیاده شد و تا انتهای کوچه رفت و سپس رو بروی یک خانه قدیمی ایستاد و زنگ را زد، چند لحظه بعد دخترکی در را گشود که نگاه مهربان مرد را داشت.

آن دو یک دیگر را سخت در آغوش گرفتند و بعد مرد مرا به دختر هدیه کرد، دختر از شوق، اشک ریخت و گفت: مرسی بابا، این قشنگ ترین هدیه ست.

به خانه رفتیم، دست های مهربان دخترک، گل برگ هایم را نواش کرد و مرا در گلدان زیبایی قرار داد، بعد رو به مرد که حالا می دانستم پدر این دختر است گفت: بابا کاش می شد این گل واسه همیشه همین قدر تازه بمونه، کاش می شد تو حیاط بکاریمش.

مرد گفت: تو دوست داری ما تو حیاط مون پر از این گلا باشه؟

دختر گفت: بله بله، یعنی می شه؟

مرد گفت: بله عزیزم، چرا نمیشه.

بعد با قیچی شاخه ام را تقسیم کرد و درون یک گلدان گذاشت، حالا خانه ی جدید من گلدان بود و با گذشت روز ها می دیدم که شاخه ام دوباره جوانه می زند.

امید من و دست های مهربان پدر و دختر زندگی دوباره به من بخشیده بودند.

چند ماه بعد مرد و دخترک مرا که دیگر پر از جوانه و برگ های تازه بودم درون باغچه ی حیاط کاشتند، من شاد بودم، هر روز بزرگ تر می شدم و هر بهار هزاران گل دیگر از من شکوفه می زد.

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا
جاوید
مدیر سایت، نویسنده و مترجم، سردبیر و سئو کار ارشد سایت کوکا