انشا درباره برگ ریزان فصل پاییز

انشا برگ ریزان فصل پاییز
انشا برگ ریزان فصل پاییز

آنقدر تعداد شان زیاد است و بی شمارند که حتی تصور این که یک روز همه ی آن ها از درخت پایین بریزند کمی دشوار است اما این اتفاق می افتد و روزی برگ ها درخت را به مقصد زمین و بعد از آن به مقصدی نامعلوم ترک می کنند.

آن ها از تن درخت آرام آرام جدا می شوند و تا به زمین برسند بار ها و بار ها دور خود و درخت که مادر شان است می چرخند و با او وداع می کنند و به زمین می افتند و فکر می کنم شاید این دوری برای شان دردناک و آزار دهنده باشد که وقت افتادن آن قدر تن شان می لرزد.

هر روز تازه ای که می رسد برگ های تازه جدا شده از درخت کنار برگ های رنگا رنگی که روز های قبل از درخت جدا شده اند آرام می گیرند و بعد از مدتی کاملا خشک می شوند.

نام پاییز که به گوش برگ ها می رسد قلم رنگین خود را بر می دارند و بر تن سبز خود رنگ های دیگر می زنند و دل فریب تر می شوند.

شاید آن ها خود شان را برای پاییز می آرایند و می خواهند به او بگویند که از همیشه زیباتر شده اند ، ولی پاییز ساز جدایی کوک کرده است و فکر می کند که عمر برگ ها به سر آمده است، پاییز گوشش به حرف برگ ها بدهکار نیست که می گویند هنوز عمر شان به سر نیامده، او کار خودش را می کند و برگ ها مجبورند تن به خواسته ی پاییز دهند چون او پادشاه فصل هاست پس تک تک و دسته جمعی خود شان را به دست باد می سپارند.

از دور که نگاه می کنی زیبایی شان وصف نشدنی است درختی که رنگ برگ هایش زرد ،قرمز یا نارنجی شده و باران برگ از رویش جاری است و برگ ها عاشقانه به پایش می افتند و تابلویی بی نظیر از رنگ ها درست می کنند و بی هیچ هزینه ای آن را در اختیار عابران قرار می دهند.

درخت که عریان می شود سیلی سرما محکم تر به تنش می خورد و آرزو می کند کاش برگ ها ترکش نکرده بودند و رختی گرم می شدند و تنش را گرم می کردند.

برگ ها در زیبایی تمام می میرند اما این پایان راه درخت نیست و بعد از زمستانی سخت و سرد برگ های نو بر تن درخت جوانه خواهند زد و درخت بهاری پر برگ تر را تجربه خواهد کرد.

🔥 برای مشاهده سریع جدیدترین فال های امروز روی دکمه زیر کلیک فرمایید

فال ام را نشان بده

فال حافظ کوکا